89
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2

پيوست .
پس از شهادت عبد اللَّه ، همسرش نيز - كه در كنار جنازه او مى‏گريست - ، به وسيله غلام شمر - كه رُستم نام داشت - ، به خيل شهيدان پيوست .۱
در زيارت‏هاى «رجبيّه»۲ و «ناحيه مقدّسه» آمده است :
السَّلامُ عَلى‏ عَبدِ اللَّهِ بنِ عُمَيرٍ الكَلبِيِّ .
سلام بر عبد اللَّه بن عُمَير كَلْبى !۳

۹۶۰.تاريخ الطبرى- به نقل از ابو مِخنَف -: ابو جناب برايم گفت : از ميان ما، مردى به نام عبد اللَّه بن عُمَير ، از قبيله بنى عُلَيم بود كه ساكن كوفه بود و خانه‏اش ، نزديك چاه جَعْد ، در محلّه قبيله هَمْدان بود. همسرش به نام اُمّ وَهْب دختر عبد ، از قبيله نَمِر بن قاسط نيز با او بود. عبد اللَّه ، گروهى را در نُخَيله ديد كه آماده اعزام به سوى حسين عليه السلام هستند. پرس و جو كرد. به او گفتند: به سوى حسين ، فرزند فاطمه، دختر پيامبر خدا ، اعزام مى‏شوند .
گفت: به خدا سوگند ، بر جهاد با مشركان ، حريص بودم و اكنون ، اميدوارم كه پاداش جهاد با اين افراد كه با فرزند دختر پيامبرشان مى‏جنگند، نزد خدا ، كمتر از پاداشم در جهاد با مشركان نباشد .
پس نزد همسرش رفت و آنچه را شنيده بود ، به او خبر داد و از قصد خود ، آگاهش كرد. زن گفت: درست انديشيده‏اى . خداوند ، تو را به درست‏ترين امور، برساند. به انجام برسان و مرا نيز با خود ، ببر . او شبْ‏هنگام ، همراه همسرش خارج شد تا نزد حسين عليه السلام آمد و در كنارش مانْد تا هنگامى كه عمر بن سعد ، به حسين عليه السلام نزديك شد و تيرى انداخت . مردم نيز تيراندازى كردند . يَسار ، غلام زياد بن ابى سفيان و سالم، غلام عبيد اللَّه بن زياد ، پا به ميدان نهادند و مبارز طلبيدند .
در پاسخ او ، حبيب بن مُظاهر و بُرَير بن خُضَير برخاستند ؛ امّا حسين عليه السلام به آن دو فرمود : «بنشينيد !» .
سپس عبد اللَّه بن عُمَير كَلْبى برخاست و گفت: اى ابا عبد اللَّه! خدايت رحمت كند ! به من اجازه بده . به نبرد هر دو مى‏روم .
حسين عليه السلام - كه او را مردى گندمگون، قدبلند، با دستانى سِتَبر و چهارشانه ديد - ، فرمود:

1.ر . ك : ص ۹۱ ح ۹۶۰ .

2.ر . ك : دانش‏نامه امام حسين عليه السلام : ج ۱۲ ص ۱۱۸ (بخش سيزدهم / فصل دوازدهم / زيارت امام عليه السلام در اوّل رجب) .

3.ر . ك : ص ۹۱۳ ح ۲۱۱۰ (زيارت دوم، به روايت الإقبال) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2
88

يكى از سوابق درخشان آن مرد بزرگ ، اين بود كه وقتى امام على عليه السلام در كوفه ، جمعى از ياران پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را سوگند داد كه هر كس سخنان ايشان را در غدير خُم ، به گوش خود شنيده است ، بلند شود و شهادت دهد ، يكى از كسانى كه از جا برخاست و در كنار ديگرانْ شهادت داد ، عبد الرحمان بود۱ .
در جريان شوخى كردن ياران امام حسين عليه السلام با يكديگر در آستانه شهادت نيز ، به نام وى اشاره شده است .۲
نام عبد الرحمان ، در زيارت‏هاى «ناحيه مقدّسه» و «رجبيّه» نيامده است .

3 / 22

عبد اللَّه بن عُمَير كَلْبى‏

عبد اللَّه بن عُمَير كَلْبى‏۳ كه عبد اللَّه بن تميم كَلْبى‏۴ نيز گفته شده ،۵ از ياران امام على عليه السلام و امام حسين عليه السلام ، شمرده شده است .۶
وى در كوفه زندگى مى‏كرد . وقتى شنيد كه مردم براى جنگ با امام حسين عليه السلام ، آماده مى‏شوند ، تصميم گرفت كه براى يارى امام عليه السلام ، خود را به كوفه برساند . وى اين تصميم را با همسرش در ميان گذاشت . وى ، ضمن تأييد تصميم شوهرش ، به او گفت : مرا نيز همراهت ببر .
آنها شبانه ، خود را به كربلا رساندند .۷
عبد اللَّه ، رزمنده‏اى شجاع و دلير بود كه با تشخيص امام حسين عليه السلام ، به عنوان نخستين مبارز ، به نبرد دو تن از شجاعان دشمن رفت و آنها را به هلاكت رساند و در هجوم گروهىِ دشمن نيز ، پس از هلاكت دو تن ديگر از آنان ، به عنوان دومين شهيد از ياران امام عليه السلام به خيل شهيدان

1.اُسد الغابة : ج ۳ ص ۴۶۵. نيز، ر . ك : دانش‏نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج ۲ ص ۳۲۲ (بخش سوم / فصل دهم / سوگند دادن‏هاى على عليه السلام) .

2.ر . ك : ج ۱ ص ۷۹۷ (فصل يكم / استقبال از شهادت با روى باز) .

3.ر . ك : ص ۸۹ - ۹۳ ح ۹۶۰ - ۹۶۲ و ص ۹۴ ح ۹۶۴ .

4.ر . ك : ص ۹۴ ح ۹۶۳.

5.فضيل بن زبير ، دو نفر از طايفه كلب را جزو شهدا خوانده است: يكى عبد اللَّه بن عمرو بن عيّاش بن عبد قيس - كه احتمالاً همين ابن عُمَير باشد - و ديگرى ، اَسلَم ، هم‏پيمان طايفه كَلْب (ر . ك : الأمالى ، شجرى : ج ۱ ص ۱۷۲ ، الحدائق الورديّة : ج ۱ ص ۱۲۲) .

6.رجال الطوسى : ص ۷۸ و ۱۰۴ .

7.ر . ك : ص ۸۹ ح ۹۶۰ .

تعداد بازدید : 131839
صفحه از 992
پرینت  ارسال به