881
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2

۲۰۷۶.تاريخ الطبرى- به نقل از هشام بن وليد ، از كسى كه شاهد ماجرا بوده -: حسين بن على عليه السلام با خانواده‏اش از مكّه عازم شد و محمّد بن حنفيّه در مدينه بود. خبر عزيمت ايشان به وى رسيد، در حالى كه در تَشتى وضو مى‏گرفت . او چنان گريست كه صداى گريه‏اش را شنيدم و قطره‏هاى اشكش در تَشت ريخت .۱

ر . ك : ج 1 ص 558 (محمّد بن حنفيّه) .

4 / 18 - 3

زيد بن ارقم‏۲

۲۰۷۷.الإرشاد: وقتى سرِ امام حسين عليه السلام رسيد و فرداى آن روز ، ابن سعد - كه لعنت خدا بر او باد - رسيد كه دختران و خانواده امام حسين عليه السلام با او بودند ، ابن زياد، در دار الإماره، بارِ عامى براى مردم گذاشت. و به عموم مردم، اجازه داد كه حضور پيدا كنند .
[ابن زياد] دستور داد سر را آوردند و در برابرش گذاشتند. او خيره شده بود و به سر ، نگاه مى‏كرد و لبخند مى‏زد و در دستش چوبى بود و با آن به دندان‏هاى پيشينِ امام عليه السلام مى‏زد . در كنار ابن زياد، زيد بن ارقم ، صحابى پيامبر خدا بود - كه پيرمردى بود - . وقتى ديد كه ابن زياد ، چوب به دندان‏هاى امام عليه السلام مى‏زند ، به وى گفت: چوبت را از اين دو لب بردار. به خدايى كه هيچ معبودى جز او نيست، من بوسه لب‏هاى پيامبر خدا بر روى اين دندان‏ها را آن قدر ديده‏ام كه نمى‏توانم آنها را شماره كنم. و آن گاه، گريه بلندى كرد .
ابن زياد به او گفت: خدا چشمانت را گريان كند ! آيا بر پيروزى خدا ، گريه مى‏كنى؟! به خدا سوگند، اگر پيرمرد خرفتى نبودى كه عقلش رفته، گردنت را مى‏زدم.
زيد بن ارقم از برابر او برخاست و به منزلش رفت.۳

1.أقبَلَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام بِأَهلِهِ مِن مَكَّةَ ، ومُحَمَّدُ بنُ الحَنَفِيَّةِ بِالمَدينَةِ ، قالَ : فَبَلَغَهُ خَبَرُهُ وهُوَ يَتَوَضَّأُ في طَستٍ ، قالَ : فَبَكى‏ حَتّى‏ سَمِعتُ وَكفَ دُموعِهِ فِي الطَّستِ (تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۹۴ ، تذكرة الخواصّ : ص ۲۴۰) .

2.ر . ك : ص ۶۴۵ (زيد بن ارقم) .

3.لَمّا وَصَلَ رَأسُ الحُسَينِ عليه السلام ووَصَلَ ابنُ سَعدٍ - لَعَنَهُ اللَّهُ - مِن غَدِ يَومِ وُصولِهِ ، ومَعَهُ بَناتُ الحُسَينِ عليه السلام وأهلُهُ ، جَلَسَ ابنُ زِيادٍ لِلنّاسِ في قَصرِ الإِمارَةِ وأذِنَ لِلنّاسِ إذناً عامّاً ، وأمَرَ بِإِحضارِ الرَّأسِ ، فَوُضِعَ بَينَ يَدَيهِ ، فَجَعَلَ يَنظُرُ إلَيهِ ويَتَبَسَّمُ ، وفي يَدِهِ قَضيبٌ يَضرِبُ بِهِ ثَناياهُ ، وكانَ إلى‏ جانِبِهِ زَيدُ بنُ أرقَمَ صاحِبُ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله وهُوَ شَيخٌ كَبيرٌ - فَلَمّا رَآهُ يَضرِبُ بِالقَضيبِ ثَناياهُ قالَ لَهُ : اِرفَع قَضيبَكَ عَن هاتَينِ الشَّفَتَينِ ، فَوَاللَّهِ الَّذي لا إلهَ إلّا غَيرُهُ ، لَقَد رَأَيتُ شَفَتَي رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله عَلَيهِما ما لا اُحصيهِ كَثرَةً يُقَبِّلُهُما ، ثُمَّ انتَحَبَ باكِياً . فَقالَ لَهُ ابنُ زِيادٍ : أبكَى اللَّهُ عَينَيكَ ، أتَبكي لِفَتحِ اللَّهِ ؟ وَاللَّهِ ، لَولا أنَّكَ شَيخٌ قَد خَرِفتَ وذَهَبَ عَقلُكَ لَضَرَبتُ عُنُقَكَ ، فَنَهَضَ زَيدُ بنُ أرقَمَ مِن بَينِ يَدَيهِ ، وصارَ إلى‏ مَنزِلِهِ (الإرشاد : ج ۲ ص ۱۱۴ ، بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ۱۱۶) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام 2
880

خوددارى كرد، ابن عبّاس به ايشان گفت : به خدا سوگند، اگر مى‏دانستم كه چنانچه به تو بچسبم و دامنت را بگيرم و دستم را در لا به لاى مويت فرو برم تا مردم ، گرد من و تو جمع شوند و اين كار برايم سود دارد، حتماً اين كار را انجام مى‏دادم ؛ ولى مى‏دانم كه خداوند، فرمانش را به انجام مى‏رساند .
آن گاه چشمانش پر از اشك شد و گريست و از حسين عليه السلام خداحافظى كرد و باز گشت.۱

۲۰۷۳.الفتوح- در يادكرد ديدار حسين عليه السلام با ابن عبّاس و عبد اللَّه بن عمر -: ابن عبّاس و ابن عمر، در آن هنگام ، سخت گريستند . حسين عليه السلام هم لَختى با آنها گريست و آن گاه با آن دو ، خداحافظى كرد . ابن عمر و ابن عبّاس به مدينه رفتند و حسين عليه السلام در مكّه ماند.۲

۲۰۷۴.كتاب سُلَيم بن قيس: وقتى حسين بن على عليه السلام كشته شد، ابن عبّاس، سخت گريست و آن گاه گفت: اين امّت ، پس از پيامبرش ، با چه مواجه شده است؟! خداوندا ! تو را گواه مى‏گيرم كه من ، دوست على بن ابى طالب و فرزندانش هستم و از دشمن او و دشمن فرزندانش بيزارم . من، فرمانبر دستور آنان هستم.۳

4 / 18 - 2

محمّد بن حنفيّه‏۴

۲۰۷۵.أنساب الأشراف: خبر رفتن حسين عليه السلام، زمانى به ابن حنفيّه رسيد كه در حال وضو گرفتن بود . پس گريه كرد تا جايى كه صداى ريخته شدن اشك‏هايش در تَشت ، شنيده شد.۵

1.فَلَمّا أبَى الحُسَينُ عليه السلام قَبولَ رَأيِ ابنِ عَبّاسٍ ، قالَ لَهُ : وَاللَّهِ ، لَو أعلَمُ أنّي إذا تَشَبَّثتُ بِكَ وقَبَضتُ عَلى‏ مَجامِعِ ثَوبِكَ ، وأدخَلتُ يَدي في شَعرِكَ حَتّى‏ يَجتَمِعَ النّاسُ عَلَيَّ وعَلَيكَ ، كانَ ذلِكَ نافِعي لَفَعَلتُهُ ، ولكِن أعلَمُ أنَّ اللَّهَ بالِغُ أمرِهِ ، ثُمَّ أرسَلَ عَينَيهِ فَبَكى‏ ، ووَدَّعَ الحُسَينَ عليه السلام وَانصَرَفَ (مقاتل الطالبيّين : ص ۱۱۰) .

2.بَكَى ابنُ عَبّاسٍ وَابنُ عُمَرَ في ذلِكَ الوَقتِ بُكاءً شَديداً ، وَالحُسَينُ يَبكي مَعَهُما ساعَةً ، ثُمَّ وَدَّعَهُما ، وصارَ ابنُ عُمَرَ وَابنُ عَبّاسٍ إلَى المَدينَةِ ، وأقامَ الحُسَينُ عليه السلام بِمَكَّةَ (الفتوح : ج ۵ ص ۲۶ ، مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى : ج ۱ ص ۱۹۳) .

3.لَمّا قُتِلَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام بَكَى ابنُ عَبّاسٍ بُكاءً شَديداً ، ثُمَّ قالَ : ما لَقِيَت هذِهِ الاُمَّةُ بَعدَ نَبِيِّها ؟ اللَّهُمَّ إنّي اُشهِدُكَ أنّي لِعَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ وَلِيٌّ ولِوُلدِهِ ، ومِن عَدُوِّهِ وعَدُوِّهِم بَري‏ءٌ ، وإنّي اُسَلِّمُ لِأَمرِهِم (كتاب سُلَيم بن قيس : ج ۲ ص ۹۱۵ ، الفضائل ، شادان بن جبرئيل قمى : ص ۱۱۹) .

4.ر . ك : ج ۱ ص ۵۵۸.

5.بَلَغَ ابنَ الحَنَفِيَّةِ شُخوصُ الحُسَينِ عليه السلام وهُوَ يَتَوَضَّأُ فَبَكى‏ ، حَتّى‏ سُمِعَ وَقعُ دُموعِهِ فِي الطَّستِ (أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۳۷۷) .

تعداد بازدید : 131841
صفحه از 992
پرینت  ارسال به