915
نقض

تعليقه 112

«شيطان از سايه عمر مى‏گريزد»

سيد مرتضى رازى رحمه اللَّه عليه در تبصرة العوام (ص 238 چاپ طهران به سال 1313 به تصحيح استاد فقيد عبّاس اقبال آشتيانى) در باب بيست و سوم كه «در بيانِ حديثى چند است كه اهل سنّت، بر اماميان تشنيع زنند كه ايشان ردّ اين احاديث مى‏كنند» گفته: «حديث يازدهم؛ گويند: رسول گفت كه: شيطان از سايه عمر مى‏گريزد. بدان كه اوّل چيزى كه بر ايشان لازم آيد، تكذيب قرآن است؛ از بهر آن كه عمر در اكثر عمر خود بت را سجده مى‏كرد و خدا مى‏فرمايد: (فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أعْمالَهُمْ)۱. و گفت: (يُريدُ الشَّيْطانُ أنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعيدًا)۲، و امثال اين در قرآن بسيار است و العجب كه ايشان گويند كه: شيطان جمله انبيا را از راه افكند، و كفر در نماز بر زبان رسول انداخت، و نترسيد و از سايه عمر گريخت (تا آخر كلمات او)».
و در ذيل حديث نهم و دهم نيز نظاير اين بيانات را دارد و به برخى از آن‏ها در تعليقه 165 اشاره خواهد شد.

تعليقه 113

حديث «كانا امامين سيّدين كبيرين»

شايد حديثى كه در ثامن بحار (ص 229 چاپ امين الضّرب) از نفحات اللّاهوت محقّق كركى رحمه اللَّه عليه نقلاً از كتاب مثالب ابن شهرآشوب نقل شده و شارح خويى رحمه اللَّه عليه نيز آن را در منهاج البراعة (ج 6، ص 459 چاپ اوّل) نقل كرده، همان حديث مورد بحث در متن باشد؛ فراجع إن شئت.

تعليقه 114

(فَفَريقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَريقاً تَقْتُلُونَ)۳

سيّد هاشم بحرانى رحمه اللَّه عليه در تفسير برهان (ج 1، چاپ قم، ص 125) گفته: «محمّد بن يعقوب، عن أحمد بن ادريس، عن محمّد بن حسّان، عن محمّد بن عليّ، عن عمّار بن مروان، عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام: جاءكم محمّد بما لاتهوى أنفسكم بولاية عليّ‏ٍ، فاستكبرتم، ففريقاً من آل محمّدٍ كذّبتم، و فريقاً تقتلون.
العيّاشي، عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام قال: أمّا قوله: (أ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أنْفُسُكُمُ)۴، قال أبو جعفر: ذلك مَثَل موسى و الرُّسل من بعد عيسى، ضرب لاُمّة محمّدٍ صلى اللَّه عليه و آله مثلاً فقال اللَّه لهم: فإن جاءكم محمّد بما لا تهوى أنفسكم بموالاة عليّ استكبرتم، ففريقاً من آل محمّدٍ كذّبتم، و فريقاً تقتلون، فذلك تفسيرها في الباطن».

تعليقه 115

عيادت ابو حنيفه از اَعمش در مرض موتش‏

شيخ الطّائفه محمّد بن الحسن الطوسى - قدّسَ اللَّه تربته - در امالى (ج 2، چاپ نجف، ص 241) گفته: «حدّثنا الشيخ أبوجعفر محمّد بن الحسن بن عليّ بن الحسن الطوسي - قدّس اللَّه روحه - قال: أخبرنا

1.نحل / ۶۳

2.نساء /۶۰

3.آيه ۸۷ سوره مباركه بقره‏

4.بقره / ۸۷


نقض
914

ناقه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله گم شده و به طور اعجاز پيدا شده است، ابن لُصيت نامبرده سخنى گفته كه كشف از نفاق او مى‏كند و طبرى و ابن الاثير و ابن كثير در تواريخ خود و علماى شيعه نيز ضمن ذكر معجزات پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله به نقل آن پرداخته‏اند و از كُتب نامبرده و ساير كُتبِ مربوط به شرح حال صحابه - از قبيل اصابه ابن حجر و كلمات ابن الاثير در اُسد الغابه و غير ايشان - بر مى‏آيد كه در ضبط نام پدر زيد، سه قول گفته‏اند:
1. اللّصيت؛ لصيت مكبّراً، يا مصغّراً، معرّفاً باللّام، و مجرّداً عنها.
2. لصيب به لام در اوّل و باء در آخر، به صيغه تصغير و بدون لام زينت.
3. به نون در اوّل و باء در آخر.
و از اعراض ابن عبدالبرّ در الاستيعاب از ذكر اين مرد، معلوم مى‏شود كه وى او را صحابى نمى‏دانسته است و از جماعتى است كه به موت او به همان حالِ منافقى كه بوده است قائل بوده است؛ و مقام، گنجايش بحثِ بيش از اين را ندارد.

تعليقه 111

در اطلاق نام پدر و اراده پسر

اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «تفسير جرير طبرى بر بايد گرفتن و بر خواندن».
مراد، محمّد بن جرير طبرى مفسّر و مورّخ معروف است و اين استعمال در قديم بسيار بوده كه نام پدر را برده و پسر را اراده مى‏كرده‏اند، مثلاً ابوالفتوح رازى رحمه اللَّه عليه در تفسير اين آيه از سوره مباركه انعام (آيه 129) (يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ اْلإِنْسِ أ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ) ضمن بحث از اين‏كه آيا از جنّ نيز پيغمبرى بوده يا نه گفته (ج 5، چاپ اسلاميّه، ص 62): «و ضحّاك گفت: اين آيه دليل است بر اين‏كه خداى تعالى از جنّ نيز پيغمبران فرستاد و اين اختيار طبرى است».
عالم فقيد حاجى ميرزا ابوالحسن شعرانى رحمه اللَّه عليه در ذيل همين تعبير «جرير طبرى» گفته: «يعنى محمّد بن جرير. و در قديم گاهى مردم را به نام پدران مى‏خواندند، چنان‏كه گويند: منصور حلّاج؛ و مقصود، حسين بن منصور است».
هندوشاه نخجوانى در تجارب السلف (ص 36) ضمن ذكر احوال عثمان بن عفّان خليفه سوم از خلفاى راشدين گفته: «بعضى از سير او نوشته مى‏آيد از تاريخ جرير طبرى».
استاد فقيد اقبال آشتيانى رحمه اللَّه عليه در ذيل همين تعبير گفته: «در نسخه‏ها همچنين است و اين شكل نام بردن از محمّد بن جرير طبرى صاحب تاريخ و تفسير كبير - يعنى در بيان اسم او فقط اقتصار به ذكر نام پدرش جرير كردن - در بعضى كتب فارسى ديگر نيز از جمله در مجمل التواريخ ديده مى‏شود و شايد در ذكر محمّد بن جرير طبرى هم فارسى‏زبانان مثل مورد حسين بن منصور حلّاج كه او را منصور حلّاج نيز خوانده‏اند، فقط اشاره به نام پدر را بدون ذكر نام شخصى او كافى مى‏شمرده و اين طرز نام بردن را معمول مى‏داشته‏اند».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 433654
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به