183
خاطره‌های آموزنده

4 / 7

دیداری شگفت‌انگیز در مسجد‌الحرام

خانم اقبال حسینی که با بعثه مقام معظم رهبری در حج همکاری دارد، می‌گوید:
عصر مورخه 22/9/1386 از بالای پشت بام مسجدالحرام به کعبه خیره شده بودم که ناگهان دستی با مهربانی بر شانه‌ام زد. به سمت او برگشتم. خانمی بود که از من پرسید: ایرانی هستی؟
گفتم بله.
گفت: دوستی ایرانی دارم که چهار سال پیش در روضة النبی با او آشنا شدم و مدتی از طریق نامه و تلفن با او ارتباط داشتم. او اهل قم است.
گفتم: من هم قمی هستم. اسمش چیست؟
گفت: خانم اقبال حسینی.
به او گفتم: این اسم من است. چگونه مرا می‌شناسی؟
با بهت و حیرت گفت: من زبیده بوشایش اهل الجزایر هستم. از لحظه‌ای که برای آمدن به حج، سوار هواپیما شدم، از خدا خواستم که با تو ملاقات کنم و گفتم: خدایا! آیا می‌شود بار دیگر او را کنار کعبه ببینم؟!
ناگهان، او را به یاد آوردم و همدیگر را در آغوش گرفتیم و اشک شوق در چشمانمان حلقه زد. حُجّاجی که در اطراف ما بودند و صحنه را مشاهده کردند


خاطره‌های آموزنده
182

من که بعد از بیست و سه سال ازدواج فرزندی نداشتم، به الطاف خداوند و توجهات ائمه و آن دعای خالص حضرت عالی صاحب دو فرزند به نام سید طاها و فاطمه سادات شده‌ام و فرزند سوم هم، به نام سید یاسین، در راه است. امید است که مرا از دعای خیر خود فراموش نفرمایید.

  • نام منبع :
    خاطره‌های آموزنده
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 332781
صفحه از 371
پرینت  ارسال به