به نام مقدّس حضرت مهدی علیه السلام. تسبیح گِلی سیاه که با آن صلوات میفرستی را هم به دیوار رو به قبله آویزان کن که کسی آن را نبیند و فقط خود برداری و صلوات را بشمری و به جای اوّلش آویزان کنی.
این دستور را نوشتند یا نوشتم و ایشان از اطاق خارج شدند. من از زائری که در تخت خواب نزدیک مکان ایستادن ایشان بود، پرسیدم: این آقا کجایی بودند و دنبال چه کسی میگشتند؟
زائر گفت: من کسی را ندیدم.
به او گفتم: همین آقایی که الآن کنار من ایستاده بود و خیلی وقت هم ایستاده بود.
گفت: من کسی را ندیدم که با شما صحبت کند.
از دیگری پرسیدم، او هم گفت من کسی را ندیدم!
بحمدالله به دعای آن آقا تا کنون غیر از سالهایی که سفر حج تعطیل شد، همه سالها مشرف بودم؛ یا به عنوان خدمه یا به عنوان معاون مدیر و یا به عنوان روحانی، و امیدوارم خداوند این توفیق را تا وقت مرگ از من نگیرد. البته من هم به امید بیت الله الحرام و مدینه منوره زندهام.
ناگفته نماند من دستور را سال اوّل عمل کردم، شاید یک هفته بیشتر نگذشت که خواب دیدم کاروان حج از ایران عازم است. رفتم جلو که سوار هواپیما شوم، شخصی بازویم را گرفت و گفت: سید یحیی! تو با این کاروانها نخواهی رفت؛ ولی میروی.
من تعبیر خوابم را این طور تشخیص دادم که به من گفتند امسال صلاح نیست و نمیروی، ولی غیر از این بود. همان سال و بدون مدرک از طریق عراق به حج مشرف شدم که 110 روز هم طول کشید و بدون اختیار همه جا مرا میبردند که این خود اعجازی عجیب و باورنکردنی است. این دومین تشرفم به مکه بود. از سال سوم به بعد دیگر تشرفم روی روال قرار گرفت و توفیق مستمر حاصل شد.