209
خاطره‌های آموزنده

4 / 14

حادثه‌ای آموزنده در آتش‌سوزی مِنا

گاه انسان تصوّر می‌کند که چیزی به صلاح اوست امّا خداوند متعال، کار دیگری را مصلحت او می‌داند. در این باره حاج آقا رضا سلطانی۱ خاطره‌ای را نقل کرد که جالب و آموزنده است:
در سال 1354 هجری شمسی قرار بود با زائرانی از استان چهار محال و بختیاری به حج مشرف شویم. در آن زمان، نیازهای حاجیان از قبیل: مسکن، حمل و نقل، خیمه و چادر در عرفات، منا و... توسط حمله‌داران۲ تهیه و تدارک می‌شد. من در این راستا برای آماده‌سازی و فراهم آوردن امکانات، به عربستان رفته، منازل مورد نظر را در مکه و مدینه اجاره کردم. سپس برای مشخص نمودن خیمه‌های عرفات و منا، به آقای محمدعلی غَنّام _ که هم‌اکنون رئیس مؤسّسه مطوّفین۳ است _ مراجعه کرده، از وی خواستم خیمه‌های ما را در قطعه زمینی بزرگ‌تر در نظر بگیرد، چون او در دو منطقه از منا زمین داشت که در زمین بزرگ‌تر، کاروان‌های قم (همشهری‌های من) و تعدادی از دوستان کاروان‌دار من نیز اسکان داده شده بودند.

1.. ر.ک: ص۲۶ (پانوشت).

2.. حمله‌دار: کاروان‌دار؛ مدیر کاروان حج.

3.. مُطَوِّف: کسی که دفتر خدمات حج دارد و امکانات و وسایل لازم را به مدیر کاروان‌ها اجاره و کرایه می‌دهد.


خاطره‌های آموزنده
208

چند سال پیش، قبل از این‌که رابطین تقسیم‌بندی شوند و یک سال در میان مشرّف شوند، بنده از ابتدای مهیّا شدن جهت حج احساس عجیبی بر همه وجودم حاکم شد که چرا برخی از مردم که فقط یک بار در عمرشان توفیق حج پیدا می‌کنند، همه بار سنگین سفر آخرت خود را با آن می‌بندند، اما افرادی مثل من که این همه با عنایت خداوند مشرف می‌شوند، شاید با نقایصی که حج‌شان دارد محروم می‌مانند؟
در آن سال حال عجیبی داشتم؛ در هنگام احرام، در طواف، در سعی و به ویژه در عرفات و مشعر و مِنا، الحاح و التماس عمیقی به درگاه خداوند منّان داشتم و به خصوص در مرکز برکات حج (مشعر)، همه دعایم در آن شب مقدّس این بود که: خدایا! من که می‌دانم لیاقت ارتباط‌های قدسی را ندارم، ولی افراد لایقِ این‌گونه لیاقت‌ها فراوانند، اگر به لطف تو در سالی حج من قبول شده، برای آرامش دل مضطربم توسط یکی از بندگان خوب خودت مطّلعم گردان.
برگشتیم. شاید شانزده روز یا کمتر از بازگشتم از همین سفر حج نگذشته بود که جناب حجة الاسلام و المسلمین ابراهیم فاضل فردوسی۱ _ که بحمد الله از اهل معرفت و عرفان است و بنده توفیق داشته‌ام تا چندین سال در حج، مصاحب ایشان باشم _ از بوشهر زنگ زدند و فرمودند: فلانی! من نمی‌دانم قضیه چیست، ولی امروز صبح پیرمردی از فلان روستای دور افتاده بوشهر به دفتر من آمده، می‌گوید پیامی دارم. وقتی وارد اطاقم شد، اوّل، همه خصوصیات دقیق شما را؛ از جمله این‌که سید هستید و وضع جسمی و بسیاری خصوصیات دیگر شما را بیان کرد و حتی گفت ایشان در بعثه هم‌اطاقی شماست، سپس گفت: سلام مرا به او برسانید و بگویید حجّ امسالش مورد قبول خداوند قرار گرفته است!
در ضمن جناب آقای فاضل فرمودند: من فقط شنیده بودم که در آن روستا پیرمردی اهل دل هست؛ ولی او را ندیده بودم.

1.. نمایندۀ پیشین مقام معظّم رهبری در استان بوشهر و امام جمعۀ پیشین این شهر.

  • نام منبع :
    خاطره‌های آموزنده
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 332831
صفحه از 371
پرینت  ارسال به