343
خاطره‌های آموزنده

اگر آنها، در کنار شیخ قرار می‌گرفتند و با او مخالفت نمی‌کردند، این اتفاق نمی‌افتاد و شیخ فضل الله به شهادت نمی‌رسید.
واقع مطلب، این است و غیر از این، تحریف تاریخ.

نکاتی درباره آیة الله حاج میرزا عبد العلی تهرانی

آیة الله حاج آقا مرتضی تهرانی در دیدارهای مختلف، نکاتی را درباره پدر بزرگوارشان حضرت آیة الله حاج میرزا عبدالعلی تهرانی (1318 _ 1387ق) نقل کردند که شماری از آن‌ها از این قرار است:

یک. تدریس اخلاق در مشهد

در درس اخلاق آمیرزا عبدالعلی در مشهد مراجع تقلیدی مانند آیة الله میرزا احمد کفایی، آیة الله سبزواری و ... شرکت می‌کردند.

دو. مراجعت به تهران

آیة الله احمد آشتیانی در مراجعت پدرم به تهران به دیدن ایشان آمد و فرمود: مرا مجتهد می‌دانی؟
پدرم پاسخ داد: آری.
فرمود: عادل می‌دانی.
پدر فرمود: آری.
فرمود: حکم می‌کنم در تهران بمانی.
لذا پدرم پس از سه سال اقامت در مشهد به تهران بازگشت.


خاطره‌های آموزنده
342

سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی با او همراهی نکردند؛ بلکه به مخالفت با او برخاستند، تا این که شیخ به اتهام «شقّ عصای مسلمین»۱ محکوم به اعدام شد.
جمله «شَقّ عصای مسلمین» یک تعبیر آخوندی است که از بازاری‌ها نبوده، از این دوتا بوده!
از این جا، حدس من است که این دو تا می‌گویند: اعدام شیخ باعث بی‌آبرویی ما می‌شود. آنها در جواب می‌گویند: کاری می‌کنیم که این مشکل پیش نیاید. شما را دستگیر می‌کنیم، چند روزی در زندان نگه می‌داریم، کار را تمام می‌کنیم، بعد شما را رها می‌کنیم.
همین کار را هم کردند.۲

1.. از بین بردن وحدت و قدرت مسلمان‌ها؛ ایجاد شکاف در بین امّت.

2.. در این تحلیل، اِشکالی به نظر می‌رسد و آن، این است که تبعید آیة الله سید محمد طباطبایی و آیة الله سید عبد الله بهبهانی (که رهبران مشروطه در تهران و افرادی مصالحه‌جو و معتدل بودند)، نه به دست مشروطه‌خواهان، بلکه به فرمان محمدعلی‌ شاه و به دست مأموران حکومتی صورت گرفت و این در شرایطی اتفاق افتاد که آیة الله شهید شیخ فضل الله نوری، هنوز فقیه قدرتمند تهران و مورد اعتماد و مشورت شاه بود. گفتنی است بلافاصله پس از به توپ بسته شدن مجلس شورا به فرمان شاه و به دست کُلنل لیاخوف روس و کشته و زخمی شدن گروهی از مشروطه خواهان (۲۳ جمادی ثانی ۱۳۲۶)، طباطبایی و بهبهانی دستگیر و در پیش چشم مردم، بدون عمامه و عبا، به صورت طناب‌پیچ و با توهین و بی‌حُرمتی و به ضرب قُنداقۀ تفنگ (که منجر به شکسته شدن دندان‌های بهبهانی گردید)، بر زمین کشیده و به «باغ شاه» به حضور محمدعلی شاه برده شدند که در آن جا نیز (با همان پیکر زخمی و مَحاسن کَنده شده)، با شاه، بگو مگو و وی را تخطئه کردند. این واقعه، پس از وساطت همسر شاه و آرام گرفتن شاه، به تبعید طباطبایی به مشهد و بهبهانی به عتبات عراق، ختم گردید (تاریخ بیداری ایرانیان، ج۲، ص۱۵۸ و ۳۷۹؛ تاریخ مشروطۀ ایران، ص۶۴۳؛ زندگی طوفانی، ص۳۲۴؛ شرح حال رجال ایران، ج۴ ص۷۶۲). نیز گفتنی است که تهران در ششم رجب ۱۳۲۷،‌به دست مشروطه‌خواهان زخم خورده و خشمگینِ ولایات (آذربایجان، فارس، گیلان، لرستان و...) فتح شد. در همین غوغا و آشوب، شیخ فضل الله توسط مجاهدین (انقلابیون)، دستگیر و به محکمۀ انقلابی تهران سپرده شد و در روز محاکمۀ فرمایشی و اعدام عجولانۀ شیخ (۱۳ رجب ۱۴۲۷)، دولتی در ایران وجود نداشت و تهران توسّط «هیئت مدیرۀ موقّت کشور» اداره می‌شد که عمدتاً تندرو و بعضاً وابسته به بیگانه بودند. همچنین طباطبایی و بهبهانی هنوز به تهران نرسیده بودند و از روحانیون مشروطه‌خواه حاضر در تهران (مثل سید حسن مدرّس) نیز در آن فضای افراط و خشونت، کاری بر نیامد (ر.ک: خانه بر دامنۀ آتشفشان، ابو الحسنی).

  • نام منبع :
    خاطره‌های آموزنده
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 332833
صفحه از 371
پرینت  ارسال به