357
خاطره‌های آموزنده

جناب آقای حلبی هم به من پیغام دادند که شما این کار را بکنید.
آن زمان، آیة الله العظمی گلپایگانی به مشهد مشرّف شده بودند و من به ذهنم رسید موضوع را با ایشان در میان بگذارم تا توسط معظّم له برای میرزا پیغام فرستاده شود. از این‌رو خدمت ایشان رسیدم و مسئله را درمیان گذاشتم.
حضرت آیة الله گلپایگانی سری تکان داده، فرمودند: شما چه می‌گویید و ایشان چه می‌گویند!
سپس ادامه دادند:
من در چند روز گذشته تصمیم داشتم از ایشان عیادت کنم. ایشان راضی نشدند و گفتند: آقای حاج سید جواد، آقازاده محترم، را بفرستید. من برای شما پیغامی دارم.
حاج آقا جواد را به عیادت ایشان فرستادم. میرزا به ایشان گفته بودند که من از مال دنیا چیزی ندارم. خانه موجود را آقای حاج کاظم طرخانی برای خانواده من خریده و اثاثیه منزل هم مربوط به ایشان است. من تنها تعدادی کتاب از مِلک شخصی خود تهیه کرده‌ام که دوست ‌دارم والد محترم شما، آن‌ها را قبول کنند و به هر مصرفی که می‌خواهند، برسانند.
آیة الله گلپایگانی در پاسخ فرموده بودند: خوب است کتاب‌ها را به فرزندانی که طلبه هستند بدهید تا ایشان استفاده کنند.
ایشان پاسخ داده بودند: من می‌خواهم جناب‌ عالی آن‌ها را قبول بفرمایید.
این ایّام گذشت. مدّتی بعد شنیدم میرزا جواد آقا بیمار هستند. به عیادت ایشان رفتم. آن روز با این‌که بیمار بودند، ولی از من خواستند تا بیشتر نزدشان بمانم. فرزندان ایشان هم مرتّب اشاره می‌کردند که من برخیزم؛ ولی ایشان نمی‌گذاشتند.
من فرصت را مغتنم دانسته و با احتیاط، خدمت ایشان عرض کردم: دوستان، چنین توقّعی از جناب‌عالی دارند که شما منع خود را بردارید تا در هر کجای حرم


خاطره‌های آموزنده
356

5 / 14

خاطره‌ای از وصیت آیة الله میرزا جواد تهرانی درباره محلّ دفن خود

در تاریخ 6/4/1383 در دیداری که با جناب حجة الاسلام و المسلمین علی اکبر الهی خراسانی داشتیم، ایشان خاطره جالبی از وصیت آیة الله حاج میرزا جواد آقا تهرانی (از علمای مشهد) درباره محل دفن خود نقل کرد. در آن جلسه جناب حجّة الاسلام و المسلمین سیّد علی قاضی عسکر هم حضور داشت و مطالب آقای الهی را یادداشت کرد. متن نوشته ایشان چنین است:
مدتی بود که برخی از آقایان از من خواسته بودند تا به حضور حاج میرزا جواد آقا تهرانی بروم و سؤال کنم که آیا درست است که شما وصیت کرده‌اید در حرم مطهر علی بن موسی الرضا علیه السلام مدفون نشوید؟ در صورت صحّت از ایشان بخواهم تا از این وصیت چشم‌پوشی کنند.
من از پذیرفتن این درخواست، خودداری کردم و پس از چند بار پیگیری آقایان، به ایشان عرض کردم: بهتر است این موضوع را به آیة الله مروارید (پدر خانمم) بگویید و از ایشان بخواهید تا با میرزا صحبت کنند.
وقتی موضوع به آقای مروارید منتقل می‌شود، ایشان می‌فرمایند که: به آقای الهی بگویید.

  • نام منبع :
    خاطره‌های آموزنده
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 332824
صفحه از 371
پرینت  ارسال به