51
خاطره‌های آموزنده

مبانی و شریعت دین مبین اسلام سخن می‌گفتم. کم کم وی به روش و منش و سیره پیغمبر اسلام صلی الله علیه و‌آله و امامان علیه السلام علاقه‌مند شد و از روی کنجکاوی و روشنفکری خاص خودش سؤالاتی می‌کرد، تا جایی که بعد از ورود به تهران از من خواست که یک کتاب به زبان انگلیسی یا آلمانی در خصوص زندگانی حضرت محمّد صلی الله علیه و‌آله تهیه کنم.
تهیه چنین کتابی در آن زمان کار ساده‌ای نبود، اما بالاخره تهیه شد و او تمام کتاب را در مدّت کوتاهی با اشتیاق مطالعه کرد. بعد از من خواست که به مشهد مقدّس سفر کنیم. من هم منتظر چنین پیشنهادی از طرف وی بودم. اتومبیل را جهت فروش گذاشتم تهران و با هواپیما عازم زادگاهم مشهد مقدّس شدیم. در مشهد استقبال خیلی خوبی از ما شد، به خصوص که یک خانم اروپایی به مشهد مقدس آمده، که کمتر در 42 سال قبل سابقه داشت.
با این که منزل پدری ما خیلی معمولی بود، ولی به قدری این خانم متموّل و روشنفکر بی‌ریا و بی‌آلایش بود که گویی سالیان دراز این ساده زیستی جزو فرهنگ اوست. او چنان در مدّت کوتاه خودش را با محیط و موقعیت و جوّ خانواده ما وفق داد که همه اعضای خانواده‌ام وی را دوست می‌داشتند، مثلاً هر وقت غذا می‌خورد، با اتیکت۱ ما رفتار و به معیارهای ما توجه می‌کرد و بشقاب خودش را می‌شست، ولی مادرم ناراحت بود و معتقد بود که ظروف نجس می‌شود. خانم گرتا چنان تحت تأثیر قرار گرفته بود که روز به روز به یکایک اعضای خانواده ما مأنوس‌تر می‌شد.
روزی خانم گرتا به من پیشنهاد کرد که علاقه‌مندم حضرت رضا علیه السلام را زیارت کنم، من که منتظر چنین پیشنهادی بودم قبول کردم که فردا صبح بعد از نماز به حرم حضرت رضا علیه السلام مشرف بشویم، روز قبل همه خانم‌های خانواده ما سعی کردند که پوشش اسلامی را به وی بیاموزند.

1.. اتیکت: ادب و شعور اجتماعی.


خاطره‌های آموزنده
50

1 / 12

مسلمان شدن زائر مسیحی امام رضا علیه السلام

آقای صدیق‌زاده که برای انجام کاری از طرف سردار افشار۱ به این‌جانب معرفی شده بود، ضمن مطالبی داستان مسلمان شدن همسر مسیحی خود را _ که از کرامت امام رضا علیه السلام بود _ نقل کرد، من از او خواستم این جریان را بنویسد. متن نوشته او این است:
بنده در سال 1962 میلادی بعد از سه سال زندگی، کار و تحصیل در دانشکده فنی آلمان در شهر آخن، جهت ادامه تحصیل و کار، به سوئد، کشوری که در آن زمان فقط سی نفر ایرانی در کل آن زندگی می‌کردند (در حال حاضر 100 هزار نفر)، مهاجرت کردم. بعد از چندی در یک موقعیت استثنایی با خانم گرتا هایستر آشنا شدم. پس از مدتی که شناخت کامل از همدیگر پیدا کردیم، تصمیم به ازدواج گرفتیم و طبق مراسم رسمی به عقد هم درآمدیم.
حدود یک سال و اندی بعد، ایشان که خیلی کنجکاو و حسّاس با من سفر می‌کرد، مرا وادار کرد به اتفاق هم به ایران سفر کنیم. پس از مدتی با ماشین عازم ایران شدیم. در طول مسافت هشت هزار کیلومتری و عبور از نه کشور، گاهی برای وی از

1.. سردار علیرضا افشار، فرمانده اسبق بسیج. ظاهراً در آن تاریخ، ایشان معاون فرهنگی و تبلیغات دفاعی ستاد کلّ نیروهای مسلّح بود.

  • نام منبع :
    خاطره‌های آموزنده
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 332829
صفحه از 371
پرینت  ارسال به