53
خاطره‌های آموزنده

کتاب‌های متعددی به زبان انگلیسی و آلمانی برای ایشان تهیه کردم و بعد از یک هفته رفتیم تهران و ایشان عازم سوئد شد.
بعد از مدّت چند ماه من هم عازم سوئد شدم. پیش از رفتن تمام پولی را که گرتا به ایران آورده بود، برایش مال التجاره خریدم و فرستادم، این مال التجاره سه برابر سود کرد.
خانم گرتا (فاطمه) از این که به دین اسلام درآمد، همیشه مباهات می‌کرد. در یک سفر تجاری که به شانگهای چین رفته بودم، موقع مراجعه شنیدم که گرتا در اثر عارضه قلبی در بیمارستان بستری شده و متأسفانه بعد از چند روزی فوت کرد. عارضه قلبی در خانواده ایشان ارثی بود.


خاطره‌های آموزنده
52

از در ورودی جنوب صحن سقاخانه وارد حرم شدیم. خانم گرتا به قدری تحت تأثیر جو و فضای روحانی و ملکوتی رواق‌ها قرار گرفته بود که وقتی بالاسر حضرت پشت پنجره فولاد مشغول خواندن کتاب دعا بودم، متوجه شدم که اشک‌هایش از زیر عینکش جاری شده است. به من گفت: تا این سن، این قدر منقلب نشده بودم و اشکم جاری نشده بود.
بعد از طواف از طریق مسجد گوهرشاد، از درب جنوب، وارد فلکه دور حرم شدیم. در این موقع متوجه شدم که خانم گرتا خم شد و از روی زمین چیزی را برداشت، از وی پرسیدم: چی پیدا کردی؟
جواب داد: این یک انگشتر است که امام به من هدیه کرده.
گرفتم و نگاه کردم، یک انگشتر نقره بود با نگین عقیق ارزشمند یمانی. انگشتر را از من گرفت و گفت: ببین کاملاً اندازه انگشت من است، امام اندازه انگشت مرا می‌دانسته.
رسیدیم منزل، سر صبحانه جریان انگشتر را برای اعضای خانواده شرح دادم، همگی از ایمان و صفای وی سخن گفتند.
فردا صبح که از خواب بیدار شد، مرا صدا کرد و گفت: دیشب خواب دیدم که یک مرد بلند قامت خوش اندام با یک عمامه سبز و چهره بشاش در حالی که نور از سر و صورت ایشان ساطع می‌شد به من سلام کردند و من جواب دادم، ایشان به من گفتند: «بانو شما از راه خیلی دور به زیارت ما آمدی، بر ما نیز طبق سنت و مبانی اسلامی وظیفه و تکلیف است که بازدید پس بدهیم. حال ما به بازدید آمده‌ایم، از ما چه حاجتی داری بگو ما برآورده کنیم.» من هم حاجتم را بیان کردم و ایشان حاجتم را برآورده کردند، ولی هر چه اصرار کردم که چه حاجتی، جواب داد این موضوع سرّی است بین من و امام.
آن روز پدرم از حضرت آیة الله سیّد هادی میلانی وقت گرفت، به اتفاق رفتیم خدمت ایشان و مراسم تشرّف به اسلام انجام شد. اسم گرتا شد فاطمه، سپس

  • نام منبع :
    خاطره‌های آموزنده
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 338147
صفحه از 371
پرینت  ارسال به