ادب - صفحه 129

۲۶۶.الكافىـ به نقل از اسحاق بن عمّار ـ :به امام صادق عليه السلام گفتم : گاهى اوقات بچّه را به خاطر كار حرامى كه مرتكب شده است ، مى زنم .
فرمود : «چند ضربه مى زنى؟» .
گفتم : گاهى صد ضربه مى زنم.
فرمود : «صد تا؟! صد تا»؟!». امام عليه السلام دو بار آن را تكرار كرد و سپس فرمود : «حدّ زنا؟! از خدا بترس!» .
گفتم : فدايت شوم ، چند ضربه بايد بزنم؟
فرمود : يكى.
گفتم : به خدا سوگند ، اگر بداند كه يك ضربه بيشتر به او نمى زنم ، روزگارم را سياه مى كند!
فرمود : «پس ، دو تا».
گفتم : فدايت شوم ! باز هم روزگارم تباه مى شود .
آن قدر با امام عليه السلام چك و چانه زدم كه به پنج ضربه رساند . سپس با عصبانيّت فرمود: «اى اسحاق! اگر حدّ جرمى را كه مرتكب مى شود ، مى دانى ، آن حد را بر او جارى كن و از حدود خدا ، فراتر مرو».

صفحه از 130