۱۱۳.امام صادق عليه السلام- به نقل از پدرانش عليهم السلام از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله -: چون يهود جمع شدند تا به خيال خود ، عيسى عليه السلام را به قتل برسانند ، جبرائيل عليه السلام نزد عيسى عليه السلام آمد و او را زير بال خود گرفت . عيسى عليه السلام نگاه كرد، ديد بر بال جبرائيل نوشته است : «خدايا ! تو را مىخوانم به نامَت : يگانه و شكستناپذير . خدايا ! تو را مىخوانم به نامت : بىنياز. خدايا ! تو را مىخوانم به نامت : بزرگ و تَك . خدايا ! تو را مىخوانم به نامت : كبير و والا كه همه اركان تو را استوار كرده است، كه مرا از اين گرفتارى كه بام و شام در آنم ، نجات دهى» .
چون عيسى عليه السلام اين دعا را خواند ، خداى بلندمرتبه به جبرائيل عليه السلام وحى فرمود كه : «او را نزد من فراز آر» .
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله ، سپس فرمود : اى پسران عبد المطّلب! از پروردگارتان با اين كلمات بخواهيد ؛ زيرا سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، هيچ بندهاى ، اين دعا را با نيّت خالص نخواند، مگر اين كه عرش برايش به لرزه درآمد ، و مگر اين كه خداوند به فرشتگانش فرمود : گواه باشيد كه من به واسطه اين كلمات، دعاى او را مستجاب نمودم و خواستهاش را در دنيا و آخرتش به او عطا كردم .
۱۱۴.البداية و النهاية- به نقل از ابو هريره -: عيسى بن مريم عليه السلام پس از آن كه خداوند زبان او را در نوزادى به آن سخنانى كه گفت ، گويا كرد ، به تمجيد خداوند پرداخت ، چنان تمجيدى كه گوشها مانند آن نشنيده بود . او در تمجيد خود از خورشيد و ماه و كوه و رود و چشمه ياد كرد و فرمود : «بار خدايا! تو با آن كه بالايى ، نزديك هستى ، و با آن كه نزديكى، در اوج بلندايى . بالادست همه آفريدگان خود هستى . تو آنى كه با كلماتت ، هفت طبقه آسمان را در هوا آفريدى
و در حالى كه دود (بخار) بودند، از بيم تو فرمانت را اجابت كردند و فرمانبردارانه آمدند و فرشتگان در ميان آنها تو را تسبيح و تقديس مىكردند ، و در آنها نورى بر روى سياهىِ تاريكى قراردادى و پرتوى از روشنايى خورشيد در روز ، و در آنها رعد قرار دادى كه تو را تسبيح و ستايش مىگويند . پس ، از عزّت توست كه نور تاريكىات آشكار مىشود ، و در آنها (آسمانها) چراغهايى قرار دادى كه به واسطه آنها در تاريكىهاى سرگردانى ، راهيابى مىشود .
پس بزرگى تو - اى خداى ! - كه آسمانهايت را آفريدى و زمينت را گستردى ؛ آن را بر روى آب گستردى ، و بر روى جريان موج متلاطم، نگاهش داشتى ، و آشكارا رامَش ساختى ، و در برابر تو سر طاعت فرود آورد ، و از تو شرم كرد ، و امواج آن در برابر قدرت تو خاضع شد ، و پس از درياها ، رودها در آن شكافته شد ، و پس از رودها ، جويبارها ، و پس از جويبارها ، چشمههاى جوشان ، و سپس از آن ، نهرها و درختها و ميوهها را پديد آوردى . آن گاه ، بر روى آن، كوهها را قرار دادى ، و بر روى آب، ميخكوبشان كردى . پس كوهها و صخرههايش از تو فرمان بردند .
بزرگى تو اى خداوند ! پس كيست كه با ستودنش از پس ستايش تو بر آيد ؟ يا كيست كه با وصف خود، توان وصف تو را داشته باشد ؟ تو ابرها را مىگسترانى ، و بندگان را آزاد مىكنى ، و به حقْ حكم مىكنى و تو بهترينِ داورانى . خدايى جز تو نيستْ منزّهى تو . دستور دادهاى كه براى هر گناهى، از تو آمرزش بخواهيم . خدايى جز تو نيست. منزّهى تو . آسمانها را از [ديده ]مردم پوشاندى . خدايى جز تو نيست. منزّهى تو . تنها بندگان زيرك تو اند كه از تو مىترسند .
گواهى مىدهيم كه تو خدايى نيستى كه ما پديدت آورده باشيم ، و پروردگارى نيستى كه نامش از ميان برود ، و تو را شريكانى نيست كه هم آنها را بخوانيم و هم تو را ياد كنيم ، و هيچ كس در آفريدن ما ياريت نكرده است تا كه در تو شك كنيم. گواهى مىدهيم كه تو يگانهاى و بىنياز. نه زادهاى و نه زاده شدهاى و هيچ كس همتاى تو نيست» .