برخی از روایات نیز منظور از «تمجید و تحمید خداوند» را تبیین نمودهاند که به اجمال، عبارتاند از: یادآوری صفات جمال (ثبوتی) و صفات جلال (سلبی) خداوند۱ و در واقع توجه به این که «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ»۲و نیز یادآوری نعم الهی و در نهایت سپاس و ستایش خداوند را بر تمامی آنها۳ از جمله مباحث مطرح شده در معنای در باره حمد و ثنای الهی دانست. همچنین روایات دیگری، تحمید و تمجید خداوند را در آغاز دعا، از اسباب تکمیل و از آداب مخصوص آن به شمار آوردهاند۴ از این رو، هیچ گونه اختلافی میان این دو، باقی نخواهد ماند.
نتیجه، آن که در مجموعه روایات «احب الاعمال» تفکیک حیطههای هر یک از روایات نشان از همسویی آنها با یکدیگر دارد؛ زیرا استمرار و مداومت در انجام یک رفتار پسندیده در واقع، به نوعی تأکید بر نظم بخشی به امور زندگی است که بر هر یک از رفتارهای مطرح شده در روایات قابل انطباق است. از سوی دیگر، شاد کردن مؤمنان در حیطه امور اجتماعی قرار میگیرد که البته تداخلی با دو رفتار؛ دعا و تحمید الهی به عنوان محبوبترین اعمال نخواهد داشت؛ زیرا این دو رفتار در حیطه امور عبادی قرار دارند که البته گفته شد، تحمید و ثنای الهی، مقدمهای است بر دعا به عنوان برترین عبادت و محبوبترین عمل.
احادیث احب العبادة
در اين باب دو روايت ذيل قابل ملاحظهاند:
1. «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ: تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فِي وَجْهِ أَخِيهِ حَسَنَةٌ، وَ صَرْفُ الْقَذَي عَنْهُ حَسَنَةٌ، وَ مَا عُبِدَ اللهُ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَي اللهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَي الْمُؤْمِن»5.
2. «هِشَامٍ الْكِنْدِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ عليه السلام يَقُولُ: إِيَّاكُمْ أَنْ تَعْمَلُوا عَمَلًا يُعَيِّرُونَّا بِهِ، فَإِنَّ وَلَدَ السَّوْءِ يُعَيَّرُ وَالِدُهُ بِعَمَلِهِ، كُونُوا لِمَنِ انْقَطَعْتُمْ إِلَيْهِ زَيْناً، وَ لَا تَكُونُوا عَلَيْهِ شَيْناً، صَلُّوا فِي عَشَائِرِهِمْ، وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ، وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ، وَ لَا يَسْبِقُونَكُمْ إِلَي شَيْءٍ مِنَ الْخَيْرِ، فَأَنْتُمْ أَوْلَي بِهِ مِنْهُمْ، وَ اللهِ مَا عُبِدَ اللهُ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنَ الْخَبْءِ. قُلْتُ: وَ مَا
1.. همان، ج۲، ص۵۰۴، ح۶ و۷ و ص۴۸۵، ح۶.
2.. سوره حدید، آیه۳.
3.. الکافی، ج۲، ص۴۸۶، ح۸.
4.همان، ص۵۰۴، ح۶ و ص۴۸۴، ح۱و ۵.
5.همان، ج۲، ص۱۸۸، ح۲.