دفاع از حديث(3) - صفحه 103

سؤال از اهل كتاب، براى روشن شدن يك مطلب خاص، اِشكالى ندارد؛ چراكه اوّلاً، اين، داورىِ اهل كتاب را ايجاب نمى كند. ثانياً، به شهادت قرآن، در ميان اهل كتاب، مؤمنان وارسته اى يافت مى شوند كه داورى آنها مشكلى ندارد. ثالثاً، آيات ديگرى هم داريم كه شخص پيامبر و يا امّت، مأمور به سؤال از بنى اسرائيل شده اند.
پاسخ ما اين است كه مشركان مكّه به خوبى مى دانستند كه در گذشته، انبيا، همگى از جنس بشر بوده اند. آنها هرگز شك نداشتند كه ابراهيم و موسى و عيسى(ع)، همه، انسان بوده اند و نه فرشته، تا با اظهار ترديد در چنين مسئله اى، خداوند دستورشان دهد كه از يهوديان و مسيحيان بپرسند: «آيا موسى و عيسى از جنس بشر بوده اند، يا فرشتگانى آسمانى؟».
به اعتقاد ما(با استناد به آيات 35 تا 44 سوره نحل و با توجّه به كلام مرحوم علّامه طباطبايى در ذيل اين آيات)، اين حقيقت كه انبياى الهى بشر بوده اند، بر مشركانْ روشن و واضح است. اشكال آنان، اين است كه: «چرا بايد خداوندى كه همه قدرتها در دست اوست، براى راهنمايى بشر، تنها به يك كتاب و يك پيامبر از جنس بشر اكتفا كند؟ خداوند بايد با اتّكا به قدرت بى نهايت خويش، با قهر و جبر هم كه شده، انسانها را به سوى خود بكشاند». در پاسخ به اين اِشكال است كه خداوند مى فرمايد: شيوه تبليغى و پيام رسانى ما، همين است كه فردى را با كتاب مى فرستيم و اين شماييد كه بايد از پيام رسانان و حجّتهاى ما(پيامبران و اوصيايشان)، جوياشويد، بياموزيد، به آنان مراجعه كنيد و از آنان ياد بگيريد … وما أرسلنا مِن قبلك إلاّ رجالاً نوحى إليهم؛ فاسئلوا أهل الذكر إن كنتم لاتعلمون!
در چنين قضيّه اى، نه داورىِ اهل كتابْ معنى دارد، و نه پرسش از آنها جهت آموزش و فراگيرى. قرآن، مشركان را به اهل كتابْ ارجاع نمى دهد و مرجعيّت اهل كتاب را حتّى در پاسخگويى و رهنمونى به اين موضوع هم نمى پذيرد.
امّا سه آيه ديگر(كه ناقد محترم به

صفحه از 117