مطلبى دارند كه پاسخش اين است: بر ناقد هر سخنى، فرض است كه اوّلاً آغاز تا انجام سخن را كاملاً و با حوصله و دقّت بخوانَد؛ ثانياً، اساس كلام را دريابد و آنگاه، اگر لازم ديد، آن را نقد كند. ليكن نويسنده محترم نقد، گويا همه مقال را نديده اند و اصلاً به جانِ كلام، توجّه نكرده اند و بلكه ما را در حسرت فهم درست مطلب، شگفت زده كرده اند!
در پايان، بايد بيفزاييم كه ما نيز همانند نويسنده محترم نقد، در پى فهم درست احاديث و آيات هستيم و هرگز نمى خواهيم سست عمل كنيم و سست استدلال نماييم؛ بلكه دقيقاً مشكلى برايمان مطرح بوده است كه در حلّ آن، به جِد تلاش كرده ايم و كوشيده ايم تا در تفسير آيه، سخنى بكر، سايه به سايه روايات، ارائه كنيم. البته تحقيق ما درباره آيه «اهل الذكر»(و روايات مربوط) و حلّ مشكل آن، تفصيل بيشترى داشت كه مناسب آن مجال، به اختصار، طرح و گزارش شد؛ از اين رو، دقّتى فزونتر مى طلبد.
در هر صورت، هرچه از دوست رسد نيكوست؛ گرچه نقدى كوتاه بر حواشى مطلب ما باشد! ۱
اينك، دفاع ما از چند حديث:
يك. دفاع از يك حديث تفسيرى:
مرحوم آيةاللّه العظمى خويى(قدّس سرّه) در كتاب معجم رجال الحديث(ج1، ص35) در پايان بحث درباره روايات كتب اربعه، و پس از ردكردن نظريّه «قطعى بودن صدور روايات كتب اربعه» مى نويسد:
ثمّ إنّ فى الكافى ولاسيّما فى الرّوضة، روايات لايسعنا التّصديق بصدورها عن المعصوم(ع) ولابدّ من ردّ علمها اليهم(عليهم السّلام) والتّعرّض لها يوجب الخروج عن وضع الكتاب؛ لكنّنا نتعرّض
1.اينكه مى گوييم نقد بر حواشى، بدان سبب است كه نوشته ناقد محترم، هيچ نشان نمى دهد كه ايشان اصل مطلب ما را ديده باشند؛ چون درباره آن، لب فرو بسته اند؛ نه پذيرفته اند و نه رد كرده اند(گويا آن را نديده اند) و تنها به حواشى پرداخته اند؛ همان حواشى كه گاه حتّى ويراستار اضافه مى كند.