عمر - صفحه 137

2888

المُؤمِنُ و طَلَبُ طولِ العُمُرِ

۰.14370.رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : يا عَلِيُّ ، مِن كَرامَةِ المُؤمِنِ عَلَى اللّه ِ أنَّهُ لَم يَجعَلْ لأِجلِهِ وَقتا حَتّى يَهُمَّ بِبائقَةٍ ، فإذا هَمَّ بِبائقَةٍ قَبَضَهُ إلَيهِ . ۱

۰.14371.فاطمةُ الزَّهراءُ عليها السلام : اللّهُمَّ بِعِلمِكَ الغَيبَ ، و قُدرَتِكَ عَلَى الخَلقِ ، أحيِني ما عَلِمتَ الحَياةَ خَيرا لي ، و تَوَفَّني إذا كانَتِ الوَفاةُ خَيرا لي . ۲

۰.14372.الإمامُ زينُ العابدينَ عليه السلام : و عَمِّرْني ما كانَ عُمري بِذْلَةً في طاعَتِكَ ، فإذا كانَ عُمري مَرتَعا لِلشَّيطانِ فَاقبِضْني إلَيكَ . ۳

2889

حِكمَةُ جَهلِ الإنسانِ مِقدارَ العُمُرِ

۰.14373.الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : تَأمَّلِ الآنَ يا مُفَضَّلُ ما سُتِرَ عَنِ الإنسانِ عِلمُهُ مِن مُدَّةِ حَياتِهِ ؛ فإنَّهُ لَو عَرَفَ مِقدارَ عُمرِهِ و كانَ قَصيرَ العُمرِ لَم يَتَهنَّأْ بِالعَيشِ مَعَ تَرَقُّبِ المَوتِ و تَوَقُّعِهِ لِوَقتٍ قَد عَرَفَهُ ، بَل كانَ يَكونُ بِمَنزِلَةِ مَن قَد فَنى مالُهُ أو قارَبَ الفَناءَ ، فقَدِ استَشعَرَ الفَقرَ و الوَجَلَ مِن فَناءِ مالِهِ و خَوفِ الفَقرِ ، عَلى أنَّ الّذي يَدخُلُ عَلَى الإنسانِ مِن فَناءِ العُمرِ أعظَمُ مِمّا يَدخُلُ عَلَيهِ مِن فَناءِ المالِ ، لأِنَّ مَن يَقِلُّ مالُه يَأمَلُ أن يَستَخلِفَ مِنهُ فيَسكُنُ إلى ذلكَ ، و مَن أيقَنَ بِفَناءِ العُمرِ استَحكَمَ عَلَيهِ اليَأسُ ، و إن كانَ طَويلَ العُمرِ ثُمَّ عَرَفَ ذلكَ وَثِقَ بِالبَقاءِ ، وَ انهَمَكَ فِي اللَّذّاتِ و المَعاصي ، و عَمِلَ عَلى أنَّهُ يَبلُغُ مِن ذلكَ شَهوَتَهُ ثُمَّ يَتوبُ في آخِرِ عُمرِهِ ...فإن قُلتَ : و ها هُوَ الآنَ قَد سُتِرَ عَنهُ مِقدارُ حَياتِه و صارَ يَتَرَقَّبُ المَوتَ ، في كُلِّ ساعَةٍ يُقارِفُ الفَواحِشَ و يَنتَهِكُ المَحارِمَ ! قُلنا : إنَّ وَجهَ التَّدبيرِ في هذا البابِ هُوَ الّذي جَرى عَلَيهِ الأمرُ فيهِ ، فإن كانَ الإنسانُ مَعَ ذلكَ لا يَرعَوي و لا يَنصَرِفُ عَنِ المَساوئِ فإنَّما ذلكَ مِن مَرَحِهِ ۴ و مِن قَساوَةِ قَلبِهِ ، لا مِن خَطَأٍ فِي التَّدبيرِ . ۵

2888

مؤمن و طلب عمر دراز

۰.14370.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : اى على! از ارجمندى مؤمن نزد خداست كه برايش وقت مرگ معيّن نفرموده است، تا زمانى كه قصد نافرمانى خدا كند. پس، هر گاه قصد نافرمانى و گناهى كند، جانش را بستاند.

۰.14371.فاطمه زهرا عليها السلام گفت : بار خدايا! تو را به علم غيبت و تواناييت بر آفرينش، سوگند مى دهم كه مرا، تا وقتى مى دانى زنده بودن برايم بهتر است، زنده بدارى و هر گاه مرگ برايم بهتر بود، بميرانى.

۰.14372.امام زين العابدين عليه السلام گفت : عمر مرا تا زمانى كه صرف طاعت تو شود، دراز گردان و هر گاه عمرم چراگاه شيطان شود، جانم را بستان و به سوى خود بِبَر.

2889

حكمت بى اطلاعى آدمى از اندازه عمرش

۰.14373.امام صادق عليه السلام : اينك اى مفضل! درباره مخفى بودن مدت عمر انسان از او، بينديش؛ زيرا اگر آدمى بداند كه مدت عمرش چقدر است و عمرش كوتاه باشد زندگى بر او ناگوار شود چون منتظر است كه مرگ در زمانى كه مى داند فرا رسد. بلكه مانند كسى است كه مالش از بين رفته يا در آستانه نابود شدن باشد. چنين كسى از ترس نابود شدن اموالش و گرفتار شدن به فقر عملاً احساس فقر مى كند. اين در حالى است كه ترس ناشى از به سر آمدن عمر به مراتب بيشتر از ترس ناشى از نابود شدن اموال است؛ زيرا كسى كه ثروتش كم شود به اميد اين كه آن را جايگزين كند آرامش پيدا مى كند ، اما كسى كه به تمام شدن عمرش [در زمان مشخص و معلوم ]يقين داشته باشد، يأس وجودش را فرا مى گيرد.
اما اگر عمرش دراز باشد و او از اين موضوع اطلاع داشته باشد، مطمئن مى شود كه هنوز خواهد بود و لذا غرق لذتها و گناهان مى شود و سعى مى كند كامرواييهايش را بكند و سپس در آخر عمر توبه نمايد...
ممكن است بگويى: هم اينك نيز كه مدت عمرش براى او نامعلوم است و هر لحظه انتظار فرا رسيدن مرگ را دارد، باز مرتكب زشت كارى و نافرمانى مى شود. در پاسخ مى گوييم: حكمتى كه براى نامعلوم بودن مدت عمر بيان كرديم همچنان به قوت خود باقى است. اما اگر انسان با اين حال، از زشت كارى باز نايستد و خويشتندارى نكند اين ديگر ناشى از سرمستى و سخت دلى اوست نه اين كه تدبير و فلسفه كار، نادرست است.

1.عيون أخبار الرِّضا : ۲/۳۶/۹۰ .

2.بحار الأنوار : ۹۴/۲۲۵/۱ .

3.الصحيفة السجّاديّة : الدعاء ۲۰ .

4.المَرَحُ : شِدّة الفرح و النشاط (الصحاح : ۱/۴۰۴) .

5.بحار الأنوار : ۳/۸۳ .

صفحه از 137