بعد میگفتند این کتابی است که مثلاً صد تا حدیث دارد، اولش این است، وسطش این و آخرش این. در فلان تاریخ خدمت فلان استاد خواندیم، قرائت و مقابله کردیم، و آن استاد هم همین کتاب را با همین علائم و نشانه به این آقا اجازه روایت میداد. این معتبر میشد؛ اصلی از اصول اربعمائه و معتبر میشد. این دیگر ممّا لاریب فیه است.
از این به بعد، عصر جعل حدیث آغاز میشود. به این آقا میگفتند که تمنّی و آرزو داریم _ حالا یا با مبلغ یا بیمبلغ _ شما آن کتاب را بدهید ما یک دوره استنساخ کنیم و خدمت شما تقدیم کنیم. این رساله فضیل یا کتاب زراره را میگرفتند و میدادند بازار ورّاقها؛ میگفتند که شما اصل زراره را برای ما یک نسخه استنساخ کنید. کار بازار ورّاقها، هم استنساخ حدیث بود، هم صحافی. در آنجا سخن از علم و بحث و جدال علمی و امثال اینها بود. همین ابنادریس _ رضوانالله علیه _ در مقدمه سرائر از بزرگانی نقل میکند که به فرزندان و شاگردانشان وصیت میکردند، وقتی از حوزه یا از منزل بیرون رفتید و خواستید در بازار، جایی بنشینید، در هر مغازهای ننشینید: «یا بنی لاتقوموا فی الأسواق إلا على زرّاد أو ورّاق»؛۱ یا در کتابفروشی بنشینید یا آنجا که اسلحه میفروشند؛ آنجا که خوی شجاعت و شهامت و مبارزه نظامی دارد و یا آنجا که نسخه مینویسند و بازار ورّاقان است و سخن از بحث و علم و دراست است. اگرچه بازار ورّاقها بازار علمی بود، اما در بین همین ورّاقها نیز جعّال و رشوهگیر بودند. بنابراین، اینکه میبینید مشایخ [طریق خود را تا کتابها ذکر میکردند و] میگفتند و سلسله خویش را بیان میکردند، برای همین جهت است».
حضرت استاد جوادیآملی در پایان این بخش، با یادکرد دوباره خلأ بین کتب اربعه و اصولاربعمائه، از دانشپژوهان مرکز تخصصی علوم حدیث حوزه خواستند در این راستا تلاشی ویژه نمایند. همچنین ایشان افزودند: «مسائل دین نظیر اصول دین، اصول مذهب، تفسیر و دیگر مسائل _ به غیر از فقه _ را باید در درجه نخست از روایات متواتر لفظی، در درجه بعد روایات متواتر معنوی و در درجه آخر روایات مستفیض استخراج کرد، و با خبر واحد نمیتوان مشکلات اصول دین را حل کرد».