انديشه‌هاي حديثي سيد بن طاووس - صفحه 104

معین و نه عام، و سرانجام، بیان روایت از سوی امام به قصد تعلیم مردم؛ اگر چه با نگاه به آثار وی موارد دیگری نیز قابل مشاهده است.

نمونه‏ها

وی در کتاب الاقبال در بیان تأویل روایتی که بیان می‏دارد که پیامبر نافله ماه رمضان را نخوانده است، این روایت را یا از باب تقیه و یا غلط از جانب روات می‌داند:
أقول: و روی عبيد اللَّه الحلبي في كتاب له و ابن الوليد في جامعه ما معناه: انّ النبي _ صلی اللَّه عليه و آله _ لم يصلّ نافلة شهر رمضان.
و لعلّ روايتهما لها تأويل من التّقية، او غلط من الرّوات، أو غير ذلک من البيان۱
.
• و در روایتی دیگر، در مورد تشخیص اول ماه رمضان که لازمه آن روایت، این است که یکی از ماه‏های رجب و شعبان حتماً ناقص باشد و چون در بعضی مواقع هر دو ماه کامل است، با واقعیت سازگار نیست، ایشان بدون کنار گذاشتن روایت، آن را مخصوص به همان سالی که روایت صادر شده و یا سالی شبیه آن می‏داند:
و من ذلک ما رويناه باسنادنا إلی محمد بن يعقوب الكليني من كتاب الكافي، و إلی علي بن حسن بن فضال من كتابه كتاب الصيام، باسنادهما إلی أبي بصير، عن الصادق علیه السلام انّه قال: اذا عرفت هلال رجب فعدّ تسعة و خمسين يوماً ثم صم يوم ستين.
أقول: و هذا الحديث كان ظاهره يقتضي انّ رجباً و شعبان لا بدّ ان يكون أحدهما ناقصاً عن ثلاثين يوماً، فان وجدت في وقت هذين الشهرين تامّين، فلعلّ المراد بهذه الرواية تلک السنة المعيّنة أو سنة مثلها أو غير ذلک۲
.
• همچنین روایتی را که شب قدر را اولین شب از هفت شب آخر ماه بیان کرده است، از آنجایی که در هیچ روایتی شب 2۴ ماه رمضان به عنوان شب قدر بیان نشده، بر سالی حمل می‏کند که ماه رمضان در آن 29 روز بوده است و مؤیدی هم برای این نظر از روایت زراره در کتاب دیگری می‏آورد:
و من ذلک ما رويناه باسنادنا إلی زرارة، عن عبد الواحد بن المختار الأنصاري قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن ليلة القدر، فقال: أخبرک و اللّه ثم لا أعمي عليك، هي أوّل ليلة من السبع الاخر.
أقول: لعلّه قد أخبر عن شهر كان تسعاً و عشرين يوماً، لأنّني ما عرفت أنّ ليلة أربع و عشرين و هي غير مفردة، ممّا يحتمل أن تكون ليلة القدر.
و وجدت بعد هذه التأويل في الجزء الثالث من جامع محمّد بن الحسن القميّ لما روي منه هذا الحديث، فقال ما هذا لفظه: عن زرارة قال: كان ذلک الشهر تسعة و عشرين يوماً۳
.

1.الإقبال‏، ج۱، ص۴۹ _ ۵۰

2.همان‏، ج۱، ص۵۷

3.همان‏، ج۱، ص۳۷۴

صفحه از 118