خداوند متعال ندهد. مستند این سخن او نیز احادیثی است که به منع تفسیر به رأی حکم میکنند ۱. این در حالی است که همان گونه که برخی از اخباریان احتمال دادهاند، این روایات یا ناظر بر تطبیق نظر پیشین خود بر قرآن است و یا منظور این است که کسی در فهم قرآن، به مجرد دانستن لغت، بدون در نظر گرفتن سخن معلمان آن، سرعت بگیرد ۲.
ما تا اینجا تمام تلاش خود را در فهم سخنان استرآبادی به کار بستیم، ولی در این قسمت از تهافتی که در سخنان ایشان وجود دارد، نمیتوان صرف نظر کرد. ایشان ابتدا در باره دو قسم از چهار قسم آیات خدا سکوت میکند و اظهار نظر نمینماید که ما خوشبینانه این سکوت را مبنی بر پذیرش سخن طبرسی دانستیم. معنای این برخورد، مصادره سخن به نفع مبنای پذیرفته شده نزد خود اوست. نقدی که ما در اینجا به ایشان وارد میدانیم، این است که اگر شما خود، به صاحب مجمع البیان امکان فهم و تفسیر دو قسم از آیات را نسبت میدهید، چگونه کشف نمودید که ایشان در تفسیر آیاتی که در ذیل آن روایتی وجود ندارد، مراد خدا را تعیین نمیکند و چرا نقل روایات تفسیر عامه را دلیل بر گذر از تفسیر و تفسیر احتمالی آیات الهی تلقی میکنید؟ و در این خصوص باید گفت همان طور که شیوه مفسران است، آنها از این نقلها به منظور تأیید فهم تفسیریشان از ظواهر قرآن استفاده میکنند و در این موارد، خود آیه را بدون روایت معتبر مکفی در فهم و قابل استناد به ظاهرش میدانند.
بنا بر این، استرآبادی بر اساس احتیاطی که در فهم و تفسیر آیات الهی دارد، از طرفی نمیخواهد کار مفسران پیشین را رد کند و در مقابل آنها بایستد و از طرفی دیگر، به دلیل دغدغهای که نسبت به تفسیر بدون روایت دارد، به ویژه در مواردی که تفسیر بر ظاهر آیه منطبق نیست و تنها احتمالی است، روش تفسیری معتبر را اکتفا به بیان احتمالات در ذیل آیات الهی قلمداد میکند. البته ما در ذیل اولین مورد از نقدهای نقضی احتمالی دیگری را در باره این نظر تفسیری او بیان خواهیم کرد.
2. نقد نقضی
مورد اول
بعد از این که مراد ایشان از مجموع سخنانش دانسته شد، گاهی در کلماتش دیده میشود که وی، احتیاط چندانی نیز در نقل آیات الهی ندارد، بلکه به سادگی در ذیل مباحث به ظاهر آیات تمسک و آنها را با هدف تأیید سخن خود به کار میگیرد. وی در بیان گرایشی که برخی از علما به علم اصول و کلام و رجال عامه پیدا نمودند، انگیزههای آنان را مثبت میخواند، ولی آن را ناشی از