نکته مهم در این ساختار این است که علوم اساسی حدیث در آن، فقط پنج علم است: فقهالحدیث، رجال، درایةالحدیث، نقدالحدیث و تاریخالحدیث، و دیگر علوم در ذیل یکی از عناوین مذکور قرار میگیرد.
محور تقسیم در این ساختار اجزای حدیث است؛ از آنجا که یک حدیث دارای دو جزء، یعنی سند و متن است، دو علم رجال و فقهالحدیث جایگاههای اساسی علوم حدیث را به خود اختصاص دادهاند، در حالی که درایةالحدیث و بیان اصطلاحات حدیثی در بین این دو قرار گرفته است، تا ارتباط آن با متن و سند به خوبی نشان داده شود. همچنین نقدالحدیث نیز در جایگاهی شبیه درایةالحدیث قرار گرفته است، اما از آنجا که ارتباط نقدالحدیث با دیگر علوم گستردهتر است، در ذیل تمامی علوم آورده شده است تا ارتباط و پیوستگی آن با همه علوم مذکور، معلوم شود.
تا اینجا، جایگاه چهار علم از مجموعه علوم حدیث در این ساختار نشان داده شد. اما علم تاریخالحدیث، در نقطهای مشرف بر همه علوم و بالاتر از آنها قرار داده شده است، زیرا بررسی تاریخ علوم حدیث همانند بررسی تاریخ خود حدیث، از اهمیت بالایی برخوردار است و از این روست که با خود حدیث و همه علوم آن ارتباط عمیقی دارد.
یکی دیگر از محققان،۱ ساختار دیگری برای علوم حدیث ارائه کرده است؛ وی پنج علم از علوم حدیث را علوم اصلی و دیگر علوم را علوم فرعی قرار داده و این مجموعه را به شکل ذیل میتوان نشان داد:۲
1.. ر.ک: دانش حدیث، ص۲۳.
2.. آنچه در اینجا آورده شده، شکل کامل این هندسه است و محقق مذکور در نمودار ارائهشده، تنها جایگاه علوم اصلی را بیان کرده است.