است، برخلاف میراث حدیثی اهلسنت که بیش از یک قرن پس از صدور آن به رشته تحریر و تدوین درآمده است. از این رو، علم رجال در میان اهلسنت، جایگاه ویژهای دارد؛ زیرا اهلسنت برای اثبات صدور روایت، راهی جز ملاحظه راویان حدیث و ارزیابی اسناد نداشته و ندارند؛۱ برخلاف محدثان شیعه که با استفاده از امور متعددی به این مهم نایل میشوند؛ اموری از قبیل: بررسی منابع حدیث و ملاحظه خصوصیات آن منابع و مؤلفان و نسخههای آنها و بررسی راههای وصول این منابع که همه و همه در ارزیابی روایات نقش مهمی ایفا میکنند؛ به همین جهت، فهرستها و منبعشناسی در مکتب حدیثی قدیم شیعه، جایگاه والایی دارد، در حالی که این دو، در مکتب حدیثی جدید شیعه و نیز دیدگاه حدیثی اهلسنت، از چنان جایگاهی بهرهمند نیستند. اشاره به این نکته نیز لازم است که با توجه به نکات مطرحشده، رجال، میان شیعه و اهلسنّت دارای جایگاه بود، ولی فهرستها از ویژگیهای مکتب پیروان اهلبیت علیهم السلام است.
بنابراین آنچه با مسلک وثوق مناسبت دارد این است که فهرستها در ساختار مذکور علوم حدیث، جایگاه مناسب خود را داشته باشند، نه اینکه در زمره فروع علم رجال شمرده شوند، که معنای آن این است که اصل، علم رجال بوده و فهرستها فرع آن هستند؛ حتی این نگاه، این ذهنیت را برای مخاطب ایجاد میکند که فهرستها، کتبی رجالی بوده و برای ارزیابی روایات استفاده میشوند، در حالی که فهرستها، تألیفات حدیثی [و نه خود روایات] را با توجه به جایگاه مؤلفان آنها، مورد ارزیابی قرار میدهند.
پرسش دوم: جایگاه درایةالحدیث و اصطلاحات حدیث در دو مکتب مذکور کجاست؟ آیا جایگاهی که در دو ساختار گذشته برای این علم در نظر گرفته شده است، با جایگاه واقعی آن در هر دو این مکتب، تناسب دارد یا اینکه تنها حاکی از جایگاه این علم در یکی از دو مکتب پیشگفته است؟
1.. دلیل این مدعا آن است که مکتب حدیثی اهلسنت، به علم رجال اهتمام والایی ورزیده است، تا جایی که این اهتمام بیش از توجهی است که مکتب حدیثی شیعه به علم رجال داشته است؛ از این روست که اگر به کتب تألیفشده در این علم در میان هر دو مکتب نگاهی داشته باشیم، درمییابیم که تألیفات مکتب اهلسنت خیلی بیشتر از تألیفات شیعه در این زمینه بوده و نیز مکتب اهلسنت در این زمینه پیشگامتر از مکتب شیعه است؛ برخلاف محدثان شیعه که تألیفات ایشان در این زمینه، هم کمتر و هم متأخرتر است.