با این بیان روشن شد که در دو ساختار مذکور، علم رجال و درایه، جایگاهی متناسب با مکتب وثوق _ که مکتب رایج در میان قدمای محدثان بوده است _ ندارند و این جایگاهی که در این دو ساختار برای این دو علم تعریف شده است، با دیدگاه محدثان متأخر و اهلسنت، منسجم و همآهنگ است.
در ذیل به بعضی از اشکالات شکلی این دو ساختار شده است:
1. درایه، در قلب نمودار قرار گرفته است تا نشاندهنده ارتباط آن با متن و سند باشد، در حالی که سند و متن از علوم حدیث نیستند. اگر چه، علمی که عهدهدار بررسی سند است، رجال و علمی که بررسی متن را بر عهده دارد، فقهالحدیث است. این کار از لحاظ روشی و تقسیم منطقی، صحیح نیست.
2. ارتباط مذکور در این دو ساختار، یکطرفه است یا دوطرفه؟ به عبارت دیگر، رابطه علم رجال و درایه، و فقهالحدیث و درایه چیست؟
در پاسخ باید گفت: این دو ساختار چگونگی ارتباط بین موارد مذکور را نشان نمیدهند؛ چنانکه رابطه بین «تاریخالحدیث» و «نقدالحدیث» را نیز بیان نمیکنند. این مطلب یکی دیگر از نقاط ضعف این دو ساختار است.
3. در ساختار دوم، بر این مبنا که بررسی تاریخ هر یک از علوم حدیث، مانند بررسی تاریخ خود حدیث، امری ضروری است، «تاریخ تدوین حدیث» و «تاریخ علوم حدیث» در فروع «تاریخالحدیث» ذکر شدهاند؛ در حالی که تاریخ تدوین حدیث و تاریخ علوم حدیث، دو علم متفاوت میباشند، و منظور از تاریخ حدیث فقط اولی (تاریخ تدوین حدیث) است. همانطور که در توضیحات اجمالی که در ابتدا در مورد هر یک از علوم حدیث داده شد، به این موضوع اشاره کردیم. در واقع، تاریخ علوم حدیث، اساساً هیچ ربطی به تاریخ حدیث ندارد. البته ما ضرورت بحث از تاریخ هر یک از علوم حدیث را انکار نمیکنیم، بلکه آنچه در اینجا منکر آن هستیم این است که محل بحث از تاریخ علوم حدیث، تاریخ حدیث باشد و بر این نظریم که تاریخ خاص هر علم باید در خود آن بحث و بررسی شود. از این روست که میبینیم مطالعه و بررسی تاریخ علوم حدیث در کتب مخصوص به تاریخ حدیث، جایی ندارد.۱
1.. در اینباره، ر.ک: سیدمحمدکاظم طباطبایی، تاریخ حدیث شیعه.