ساختار علوم حديث با نگاهي جديد - صفحه 86

4. در ساختار اول، «نقدالحدیث» در جایگاهی قرار گرفته است که سند و متن و درایةالحدیث را دربرمی‌گیرد، در حالی که درایه در مقابل سند و متن نیست، بلکه موضوع آن حدیث از لحاظ متن و سند است؛ و نیز نقدالحدیث خصوصِ خود حدیث را بحث می‌کند و علوم حدیث را دربرنمی‌گیرد و لذا دربردارنده درایةالحدیث نخواهد بود.
هم‌چنین «نقدالحدیث» در ساختار دوم، در ضمن فروع فقه‌الحدیث جای گرفته است، با آن‌که هدف از علم «نقدالحدیث» غربال و پالایش احادیث و شناخت روایت مقبول از غیرمقبول است، و هدف «فقه‌الحدیث» فهم صحیح خود حدیث است؛ بنابراین نباید «نقدالحدیث» را از فروع «فقه‌الحدیث» قرار داد.
آن‌چه به نظر شایسته این مقام می‌آید، این است که ساختار علوم حدیث در قالبی ریخته شود که اولاً، با علوم حدیث مورد نظر پیروان مذهب اهل‌بیت علیهم السلام تناسب داشته باشد و ثانیاً، منزلت و جایگاه هر یک از این علوم به خوبی روشن شود. چنان‌که دیدیم، ریشه اشکالی که بر دو ساختار مذکور وارد می‌شد، اساس تقسیم آن‌ها بود؛ چرا که این ساختارها، اساس تقسیم علوم‌حدیث را اجزای حدیث (سند و متن) قرار داده بودند که این روش، مطابق نظر محدثان متأخر و محدثان سنی‌مذهب است، در حالی که این اساس خالی از اشکال نیست، زیرا سند، جزئی از حدیث نیست، بلکه تنها وسیله‌ای برای وصول به حدیث است، همان‌طور که منابع نیز وسیله دیگری برای رسیدن به حدیث هستند؛ بنابراین اگر سند را جزئی از حدیث قرار دادیم، پس باید منبع را نیز جزئی از حدیث قرار دهیم؛ به عبارت دیگر، بهتر است اجزای حدیث را سه جزء بدانیم: سند، متن و منبع، در حالی که هیچ کس قائل به این مطلب نیست. پس بهتر است اساس و محور دیگری برای تقسیم علوم حدیث انتخاب کنیم که بر پایه آن، هر یک از علوم در جایگاه مناسب خود _ و منطبق بر هر دو دیدگاه قدیم و جدید _ قرار بگیرد.
محقق، در ارتباط با حدیث سه مرحله اساسی ذیل را پیش رو دارد:
_ صدور حدیث و حجیت آن؛
_ فهم حدیث؛

صفحه از 90