آنها نقل کند، بر دو قسم است: یک قسم روایتی است که هر دو در اصول بدان استناد میکنند و قسم دیگر حدیثی است که به عنوان متابع و شاهد آورده میشود. پس اگر به روایت فردی که ثقه نیست، بخاری و مسلم یا یکی از ایشان احتجاج نماید، او در حکم ثقه بوده و حدیثش قوی است؛ اما این گونه نیست که این مرتبه به درجه حدیث حسن _ که از پایینترین درجات صحیح است _ تنزّل یابد.۱ بنا بر این تعریف، میتوان گفت روایات صحیح، در میان اهل سنت، روایاتی است که از هر جهت بدون خلل بوده و مورد استناد در اصول است، امّا روایاتی که به گونهای در آنها خدشه وارد میشود، اگر چه به عنوان متابع و شاهد مورد استناد قرار میگیرد، معتبر است، امّا به درجه صحیح نمیرسد و از آن با عنوان قوی یاد میگردد. اگر چنین چیزی واقعیّت داشته باشد، میتوان حدس زد که تأسیس و کاربرد اصطلاح قوی به توسّط امثال شیخ بهایی نوعی الگوپذیری از محدثان اهل سنت باشد.
اصطلاح «مرسل قوی»، دیگر موردی است که حدیث شناسان اهل سنت به کار بردهاند. این عنوان در مواردی با عبارات «مرسل قوی»،۲ «هذا اسناد قوی، لکنه مرسل»،۳ «اسناده قوی مع کونه مرسل»،۴ «اسناده قوی مع ارساله»۵ به کار رفته است. مراد از این اصطلاح ظاهراً روایات مرسلی است که مرسِل آن جز از شخص ثقه روایت نمیکند؛۶ مانند: مراسیل سعید بن منصور.۷
بنا بر این میتوان گفت اصطلاح قوی در میان اهل سنّت به جز مواردی که در معنای لغوی به مفهوم معتبر و در مقابل ضعیف به کار رفته، حاکی از مراتبی از صحّت است و چنین حدیثی مورد عمل قرار میگیرد و نمونههای فراوانی از آن در منابع ملاحظه میگردد.
۱.. «قال الذهبی فی الموقظة: من أخرج له الشیخان أو أحدهما علی قسمین: أحدهما من احتجا به فی الأصول، و ثانیهما من خرجاً له متابعة و استشهاداً و اعتباراً، فمن احتجا به أو أحدهما و لم یوثق و لم یمرض فهو ثقة حدیثه قوی، و من احتجا به أو أحدهما و تكلم فیه فتارة یكون الكلام تعنتاً و الجمهور علی توثیقه فهذا حدیثه قوی أیضاً، و یكون تارة الكلام فی حفظه فهذا حدیثه لا ینحط عن درجة الحسن الذی من أدنی درجات الصحیح» (به نقل از: فتح الملک العلی: بصحة حدیث باب مدینه العلم علی، ص۶۳- ۶۴).
۲.. المجموع شرح المهذب، ج۱۸، ص۲۶۸؛ سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۱۲۷؛ نیل الاوطار، ج۷، ص۱۳۲؛ تنقیح التحقیق فی أحادیث التعلیق، ج۱، ص۳۵۴.
۳.. سیر أعلام النبلاء، ج۱، ص۴۰۰؛ فتح الباری، ج۱۲، ص۱۵۶- ۱۵۷.
۴.. نیل الاوطار، ج۷، ص۳۶.
۵.. فتح الباری، ج۲، ص۵۳- ۵۴؛ ۹۱؛ ج۵، ص۲۷.
۶.. سبل السلام، ج۳، ص۲۲۴)
۷.. همان.