۱۰۵.زَوالُ العِلْمِ أهْوَنُ مِنْ مَوْتِ العُلَمآءِ .
موت عالم زوال علم بود
داند آن كو زاهل علم بود
عالمى كو خداى دان باشد
موت او صعب تر از آنْ باشد
۱۰۶.زِلَّةُ العاقِلِ كَثيرَةٌ ۱ .
بدى از جاهلان عجب نبود
بدى از عاقلان ادب نبود
نيست بسيار، صد بد از جاهل
هست بسيار يك بد از عاقل
۱۰۷.زَوايَا الدُّنْيا مَشْحُونَةٌ بِالرَّزايا .
صحن دنيا بسان زاويه اى است
كه خردمند را چو هاويه اى است
همه ديوارهاى او مشحون
به رَزايا و وزر گوناگون
۱۰۸.وَمِنْ إِرْشادِهِ: زِيارَةُ الضُّعَفاءِ مِنَ التَّواضُعِ .
از توانا كه كامياب بود
پرسش ناتوان صواب بود
گر زيارت كنى ضعيفان را
از تواضع نهد خرد آن را
۱۰۹.زينَةُ الباطِنِ خَيْرٌ مِنْ زينَةِ الظَّاهِرِ .
باطن آراى باش اى درويش
غره كم شو به زيب ظاهر خويش
زينت ظاهرت غرور دهد
زينت باطنت سرور دهد
[باب] السين
۱۱۰.سُوءُ الظَّنِ مِنَ الحَزْمِ .
هر كه اول نظر شدى يارش
تو چه دانى كه چيست هنجارش؟
گر خرد پرورى وگر هشيار
ظن نيكو بر او مبر زنهار
۱۱۱.سُكُوتُ اللِّسانِ سَلامَةُ الاِنْسانِ .
خامشى مايه سلامت دان
در زبان آورى ملامت دان
صرفه اى در سخن نگه مى دار
كه بلاها بسى است در گفتار