نظم نثر اللئالي - صفحه 270

كتاب ابوالجعد طايى و كتاب «الطب») .
متأسفانه تاكنون از اين رساله نفيس و كهن، شاهد تصحيحى منقّح نبوده ايم و چاپهاى پيشين نيز با داشتن اغلاط فاحش و اشتباهات مطبعى متعدد ، چاپ انتقادى و علمى جديدى مى طلبد .
اشرف مراغى
ابوعلى حسين بن حسن خيابانى مراغى، معروف به «اشرف»، از افاضل عرفاى دلسوخته و اكابر شعرا و سخنوران فارسى در سده نهم هجرى است . وى صوفى يى صافى ، سخنورى خوش قريحه و اديبى نيكو سيرت و فاضل بود و به جهت انزوا و گوشه نشينى و ناكامى و نامرادى، در دنيا گمنام ماند .
در آن ايّام، جهانشاه خان، فرزند ميرزا حسين بايقرا بر ايرانْ زمين، سلطنت مى كرد . پسر او پير بوداق خان كه شاهزاده اى اديب و فاضل بود، با اشرف ارتباط صميمانه و دوستانه اى برقرار ساخت و او را با خود به بغداد برد ؛ ولى دست تدبير و تقدير، روزگار خوشى را براى آن دو پيش بينى نكرده بود؛ چنانكه شاهزاده جوان و فاضل در سال 861ق، به دست پدر غدّارش به قتل رسيد و به اشرف كه روح حسّاس و لطيفش از اين همه سفّاكى، سخت آزرده شده بود، با ناكامى و سرخوردگى به تبريز بازگشت و تا آخر عمر خويش در انزوا و گوشه نشينى به سر برد و چندى بعد از اين تاريخ، بدرود حيات گفت .
در ساليان اخير، كسى كه نام و ياد اشرف را مطرح ساخته، زنده ياد محمّد على خان تربيت است . وى در كتاب «دانشمندان آذربايجان»، عنوان نموده كه نسخه اى از ديوان اشرف با تاريخ

صفحه از 327