نظم نثر اللئالي - صفحه 280

في نعت النبيّ عليه السلام

جامع فضل انبياى بحق
شده ذات محمدى مطلق

غرض از آفرينش عالم
پيش او درج بينش عالم

لي مع اللّه حال و پايه او
همه عالم به زير سايه او

پس كه از نور گشته آمده
سايه اش بر زمين بيفتاده

صفت رتبتش علا و على
ظاهر و باطنش نبىّ و ولىّ

آفرينِ خداىْ بر جانش
بر محبان و آلُ و يارانش

في سبب نظم الكتاب

يك شب از تنگناى عالم خاك
سير كردم به سوى عالم پاك

نُه بساط بسيط پيمودم
از پى دُر محيط پيمودم

محرم بارگاه روح شدم
عارف عالم فتوح شدم

فيض روحم دليل و رهبر شد
سير روحانيم ميسّر شد

روح «اشرف» ز روح مرتضوى
قابل فيض تازه شد به نوى

پر شهوار معرفت بگشود
نظم «نثر اللئاليم» فرمود

گفت «اشرف» تو اين دُر منثور
نظم كن تا شوى ازو مشهور

همت از ما بخواه و فيض ببر
قرب با ما بجوى و فيض نگر

هر كه او قرب اوليا جويد
دل او راز اوليا گويد

سرّ اين نظم و نثر حرف به حرف
گشت مظروف و حرف آمد ظرف

صفحه از 327