نظم نثر اللئالي - صفحه 284

خوابهاى سحر زبدبختى است
محض ادبار و نكبت سختى است

به كه در صبح خيزى آويزى
كه سعادت بود سحرخيزى

۱۷.بُكْرَةُ السَّبْتِ وَالْخَميسِ بَرَكَةٌ .

سحر پنج شنبه و شنبه
گر به طاعات بگذرانى به

زانكه اين هر دو وقت ميمون را
بركت هاست از عطاى خدا

۱۸.بَرَكَةُ الْعُمُرِ في حُسْنِ الْعَمَلِ .

مرد بدخوى و شخص بدكردار
نيست از عمر خويش برخوردار

عمل نيك كن كزين حركت
زندگى را بود بسى بركت

۱۹.بَلاءُ الاِنْسانِ مِنَ اللِّسانِ .

گرچه مرغ سخنسراست زبان
مرد بدگوى را بلاست زبان

به بود كانچه بر زبان آرى
در سخن صرفه اى نگهدارى

۲۰.بَطْنُ المَرْءِ عَدُوُّهُ .

گر نه اى لقمه خوار و لقمه پرست
دوست رويى و دوست كامى هست

ور حريصى تو در شكم خوارى
دشمن خويش را به خود دارى

۲۱.بِرُّكَ لا تُبطِلْهُ ۱ بِالمِنَّةِ .

گر كنى فضل وجود با درويش
منت جود خويش دان بر خويش

ور نه از منت تو برسائل
اجرِ جودت همه شود زائل

۲۲.بَشاشَةُ الْوَجْهِ عَطِيَّةٌ ۲ ثانِيَةٌ .

روى را تازه دار از همه راه
خاصه بر سائلان حاجتخواه

زانك آنجا كه عالم كَرمَست
روى تازه عطيّه دوم است

1.«س»: تُبْطِلْ.

2.«س»: عَطِيَّتُه.

صفحه از 327