خوابهاى سحر زبدبختى است
محض ادبار و نكبت سختى است
به كه در صبح خيزى آويزى
كه سعادت بود سحرخيزى
۱۷.بُكْرَةُ السَّبْتِ وَالْخَميسِ بَرَكَةٌ .
سحر پنج شنبه و شنبه
گر به طاعات بگذرانى به
زانكه اين هر دو وقت ميمون را
بركت هاست از عطاى خدا
۱۸.بَرَكَةُ الْعُمُرِ في حُسْنِ الْعَمَلِ .
مرد بدخوى و شخص بدكردار
نيست از عمر خويش برخوردار
عمل نيك كن كزين حركت
زندگى را بود بسى بركت
۱۹.بَلاءُ الاِنْسانِ مِنَ اللِّسانِ .
گرچه مرغ سخنسراست زبان
مرد بدگوى را بلاست زبان
به بود كانچه بر زبان آرى
در سخن صرفه اى نگهدارى
۲۰.بَطْنُ المَرْءِ عَدُوُّهُ .
گر نه اى لقمه خوار و لقمه پرست
دوست رويى و دوست كامى هست
ور حريصى تو در شكم خوارى
دشمن خويش را به خود دارى
۲۱.بِرُّكَ لا تُبطِلْهُ ۱ بِالمِنَّةِ .
گر كنى فضل وجود با درويش
منت جود خويش دان بر خويش
ور نه از منت تو برسائل
اجرِ جودت همه شود زائل
۲۲.بَشاشَةُ الْوَجْهِ عَطِيَّةٌ ۲ ثانِيَةٌ .
روى را تازه دار از همه راه
خاصه بر سائلان حاجتخواه
زانك آنجا كه عالم كَرمَست
روى تازه عطيّه دوم است