نظم نثر اللئالي - صفحه 288

[باب] الجيم

۴۳.جِدَّ بِما تَجِدُ .

هر چه را در جهان طلبكارى
يابى اش گر به جدّ طلب دارى

«مَن طَلَب» گر شنيده اى زاخبار
به طلب كوش تا بيابى يار

۴۴.جُهْدُ المُقِلِّ كَثيرٌ .

چون پى هر چه جويد از كم و بيش
هست بسيار ، كوشش درويش

پس تو هم جام جست و جوى بنوش
تا توانى به جست و جوى بكوش

۴۵.جَمالُ الْمَرْءِ في الْحِلْمِ .

تا توانى مَكن زحلم شكيب
مرد را حِلم گشت زينت و زيب

زن جمالش به در و مرجان است
حلم، زيب و جمال مردان است

۴۶.جَليسُ السُّوءِ شَيْطانٌ .

هم نشينان بد چو شيطان اند
كه زنيكى دلت بگردانند

همنشينى كه بد بود رأيش
پشم خوك است پنبه فرمايش

۴۷.جَوْلَةُ الْباطِلِ ساعَةٌ وَجَوْلَةُ الحَقِّ إِلَى السَّاعَةِ ۱ .

باطلانى كه مست دورانند
در جهان ساعتى به جولانند

ليك جولان حق به جودِ وجود
از ازل تا ابد بخواهد بود

۴۸.جَوْدَةُ الكَلامِ في الاخْتِصارِ .

1.«س»: القيامة ؛ «كو»: حَوْلَةُ الْباطِلِ ساعَةٌ وَحَوْلَةُ الساعَةِ إِلَى الساعَةِ (با حاء مهمله) .

صفحه از 327