نظم نثر اللئالي - صفحه 290

از حيا مرد را توانايى است
بى حيايى نشان رسوايى است

بى حيا مرد نيست نادان است
ستر مردان حياى مردان است

۵۵.حُمُوضاتُ الطَّعامِ خَيْرٌ مِنْ حُمُوضاتِ الكَلامِ .

ترش رويى و تلخ گفتارى
دوستى راست خط بيزارى

ترشى اى كه در طعام بود
بهتر از تلخى كلام بود

۵۶.حِرْقَةُ الأَوْلادِ مُحْرِقَةُ ۱ الأكْبادِ .

نيست سوزى چو سوز فرزندان
كه بسوزد دل خردمندان

شوق فرزند چون كه تاب كند
دل بسوزد جگر كباب كند

۵۷.وَمِنْ فَوائِدِه رضى الله عنه حُسْنُ الْخُلُقِ غَنيمَةٌ .

خوب خويى غنيمت است اى يار
برو از خوى خوب دست مدار

زشت را خوى خوب سازد خوب
خوب را خوى بد كند معيوب

۵۸.حِدَّةُ المَرْءِ تُهْلِكُهُ .

مرد نادان زتُندى وتيزى
افتد اندر هلاك خونريزى

ور به نرميش خوى باشد و راى
با سلامت قرين بود همه جاى

۵۹.حُرِمَ ۲ الوَفاءُ عَلى مَنْ لا أصْلَ لَهُ .

هر كه در اصل ناتمام بود
دان كه بر وى وفا حرام بود

بى وفايى نشان بى اصلى است
بى وفا از جهان پى اصلى است

۶۰.حِرْفَةُ المَرْءِ كَنْزُهُ ۳ .

پيشه مرد ، مرد را گنج است
مانع مكر و دافع رنج است

نخورى در جهان غمِ روزى
گر همه پاره دوزى آموزى

1.«س»: حِرَقَةُ.

2.«خ»: حُرْمَة.

3.«كو» : كنزٌ له.

صفحه از 327