نظم نثر اللئالي - صفحه 294

[باب] الذال

۸۰.ذَمُّ الشَيْءِ مِنَ الاِشْتِغالِ بِهِ .

بَدِ چيزى كه بر زبان آرى
خويش را مشتغل بدان دارى

وانگهى از خدا شوى غافل
اين نباشد وظيفه عاقل

۸۱.ذَرِ الطّاغي في طُغْيانِهِ .

هر كه برگشت از ره اسلام
گوش ننهاد سوى [اين پيغام]

بگذارش تو در همان طغيان
كه رود سرنشيب در نيران

۸۲.وَمِنْ إِرْشادِهِ: ذَنْبٌ واحِدٌ كَثيرٌ وَألْفُ طاعَةٍ قَليلٌ .

از گناه است كآدمى خوار است
كه گنه گر يكى است بسيار است

طاعتت گر هزار هم باشد
اندرين ره هنوز كم باشد

۸۳.ومِن نصائحه: ذَواقَةُ السَّلاطينِ ۱ مُحْرِقَةُ الشَّفَتَيْنِ .

نعمت شاه اگر دل افروزد
تا توانى مَچِش كه لب سوزد

نار سوزنده است خدمت شاه
تو ازو با خداى گير پناه

۸۴.ذُلُّ المَرْءِ في الطَّمَعِ وَعِزُّهُ فِي الْقَناعَةِ .

طمعت نزد خلق خوار كند
خواريت را يكى هزار كند

از طمع گر تو بر كنار شوى
در دو عالم بزرگوار شوى

۸۵.ذِكْرُ الأوْلِيآءِ تُنَزِّلُ ۲ الرَّحْمَةَ .

دوستدار خداى را ياد آر
كز خدا رحمتت شود ايثار

كرم از پادشاه مى آيد
بندگان را وسيله مى بايد

۸۶.ذَليلُ الفَقْرِ عَزيزٌ عِنْدَ اللّهِ .

فقرا را عزيز بايد داشت
خوارِ فقر، اى پسر عزيز خداست

پيش مردم فقير اگر خوار است
خوار مردم عزيز جبّار است

1.«كو»: ذَواقة مرقة السلاطين.

2.«كو»: تنزيل.

صفحه از 327