۱۱۲.وَمِنْ نَصائِحِه: سُرُورُكَ بِالدُّنيا ۱ غُرُورٌ .
دولت دنيوى غرور دهد
زآخرت مرد را نفور دهد
تو به دنيا همى شوى مسرور
و آن سرور تو نيست غير غرور
۱۱۳.سُوءُ الخُلُقِ وَحْشَةٌ لاخَلاصَ مِنْها .
خلق بد وحشى است بس مردار
مرد مردود سازد آخر كار
هر كه را رنج خلق بد دريافت
تا قيامت ازو خلاص نيافت
۱۱۴.سيرَةُ المَرْءِ تُنْبِئُ عَنْ سَريرَتِهِ .
هر كه نيكو ندانى از كارش
سيرتش را ببين و هنجارش
سيرت مرد از سريرت مرد
نزد اهل خرد خبر آورد
۱۱۵.سَلامَةُ الإِنْسانِ في حِفْظِ اللِّسانِ .
گر سلامت طلب كنى زنهار
با خلايق زبان نگه مى دار
مرد دانا! سلامت انسان
در خموشى نهاد و حفظ زبان
۱۱۶.سادَةُ الاُمَّةِ ۲ الفُقَهآءُ .
فقها جمله از بزرگانند
زانكه هادىّ امت ايشانند
فقها را بزرگ دارى به
خويش را خُردشان شمارى به
۱۱۷.سَكْرَةُ الأَحْياءِ سُوءُ الخُلُقِ .
سَكَراتى كه موت را باشد
دل كند ريش و سينه بخراشد
سَكَرات حيات خُلق بَد است
يك ازين بيگمان ازو چو صد است
۱۱۸.سِلاحُ الضُّعَفاءِ الشِّكايَةُ .