دو توانا چو در مصاف آيند
بهر چالش سلاح بربايند
با توانا چو شد ضعيف حريف
گِله باشد همه سِلاح ضعيف
۱۱۹.وَمِنْ إرْشادِهِ: سمُوُّ المَرْءِ فِي التَّواضُعِ ۱ .
از تواضع بزرگوار شوى
وز تكبر چو خاك خوار شوى
در تواضع بود بزرگى مرد
بى تواضع بود بزرگى سَرْد
[باب] الشين
۱۲۰.شَيْنُ العِلْمِ الصَّلَفُ ۲ .
آنكه در نقد علم صرّاف است
پيش او عيب علم در لاف است
گر تو را در علوم هست سخن
هرچه دارى بيار و لاف مزن
۱۲۱.شَرُّ الأُمُورِ أقْرَبُها مِنْ الشَّرِّ .
بدتر كارها به نزد خرد
گر بدانى كه چيست، نبود بد
بدترِ كارها ز روى [ردىّ ]
هست نزديكتر به راه بدى
۱۲۲.وَمِنْ إرْشادِهِ : شَمِّرْ في طَلَبِ الجَنَّةِ .
اى پسر رو نكو سرشتى كن
خويش را در روش بهشتى كن
دامن حرص از جهان برچين
در ميان بهشت خوش بنشين
۱۲۳.شَرُّ الأمُورِ أبْعَدُها مِنَ الشَّرْعِ .
بَدى ارچه ز كار دور بود
مرد بد مايه شرور بود
آنچه از شرع دورتر باشد
دان كه از هر بدى بتر باشد
۱۲۴.شُحُّ الغَنِيّ ۳ عُقُوبَتُه .