نظم نثر اللئالي - صفحه 300

دو توانا چو در مصاف آيند
بهر چالش سلاح بربايند

با توانا چو شد ضعيف حريف
گِله باشد همه سِلاح ضعيف

۱۱۹.وَمِنْ إرْشادِهِ: سمُوُّ المَرْءِ فِي التَّواضُعِ ۱ .

از تواضع بزرگوار شوى
وز تكبر چو خاك خوار شوى

در تواضع بود بزرگى مرد
بى تواضع بود بزرگى سَرْد

[باب] الشين

۱۲۰.شَيْنُ العِلْمِ الصَّلَفُ ۲ .

آنكه در نقد علم صرّاف است
پيش او عيب علم در لاف است

گر تو را در علوم هست سخن
هرچه دارى بيار و لاف مزن

۱۲۱.شَرُّ الأُمُورِ أقْرَبُها مِنْ الشَّرِّ .

بدتر كارها به نزد خرد
گر بدانى كه چيست، نبود بد

بدترِ كارها ز روى [ردىّ ]
هست نزديكتر به راه بدى

۱۲۲.وَمِنْ إرْشادِهِ : شَمِّرْ في طَلَبِ الجَنَّةِ .

اى پسر رو نكو سرشتى كن
خويش را در روش بهشتى كن

دامن حرص از جهان برچين
در ميان بهشت خوش بنشين

۱۲۳.شَرُّ الأمُورِ أبْعَدُها مِنَ الشَّرْعِ .

بَدى ارچه ز كار دور بود
مرد بد مايه شرور بود

آنچه از شرع دورتر باشد
دان كه از هر بدى بتر باشد

۱۲۴.شُحُّ الغَنِيّ ۳ عُقُوبَتُه .

1.«كو»: بِالتَواضُعِ.

2.«خ»: فى الصَلَفِ.

3.«كو»: المرء.

صفحه از 327