نظم نثر اللئالي - صفحه 306

۱۵۷.طَلَبُ الأدَبِ خَيْرٌ ۱ مِنْ طَلَبِ الْذَّهَبِ .

مرد را در ادب بود طلبش
ادب مرد بهتر از ذهبش

بى خرد حشمت از ذهب جُويد
با خرد دولت از ادب پويد

۱۵۸.طِرْ مَعَ الأشْكالِ .

هست دستان روزگار دراز
با بد و نيك روزگار بساز

در جهان هر چه بيند از اشكال
مرغ زيرك بدان گشايد بال

۱۵۹.طالَ حُزْنُ مَنْ قَصُرَ رَجآءُهُ .

هر كه او را زبارگاه الآه
دست اميد او بود كوتاه

مدّت حزن او دراز كشد
به غم و درد جان گداز كشد

۱۶۰.طاعَةُ العَدُوِّ الهَلاكُ ۲ .

طاعت دشمنان هلاك بود
اَلَمى سخت دردناك بود

تا نباشد ضرورتى ناچار
خويشتن را زبون خصم مدار

۱۶۱.طاعَةُ اللّهِ غَنيمَةٌ .

همتى كان بلند مقدار است
طاعت خلق پيش او دارست

طاعت كس مبر زخلق جهان
طاعة اللّه را غنيمت دان

۱۶۲.طُوبى لِمَنْ لا أهْلَ لَهُ .

اى خوش آن كس كه نيست فرزندش
يا زن و زور و خويش و پيوندش

از تعلق بسى به جان آيى
گر مجرد شوى، بياسايى

[باب] الظاء

1.«كو»: أوْلى.

2.«كو»: هَلاكٌ.

صفحه از 327