۱۵۷.طَلَبُ الأدَبِ خَيْرٌ ۱ مِنْ طَلَبِ الْذَّهَبِ .
مرد را در ادب بود طلبش
ادب مرد بهتر از ذهبش
بى خرد حشمت از ذهب جُويد
با خرد دولت از ادب پويد
۱۵۸.طِرْ مَعَ الأشْكالِ .
هست دستان روزگار دراز
با بد و نيك روزگار بساز
در جهان هر چه بيند از اشكال
مرغ زيرك بدان گشايد بال
۱۵۹.طالَ حُزْنُ مَنْ قَصُرَ رَجآءُهُ .
هر كه او را زبارگاه الآه
دست اميد او بود كوتاه
مدّت حزن او دراز كشد
به غم و درد جان گداز كشد
۱۶۰.طاعَةُ العَدُوِّ الهَلاكُ ۲ .
طاعت دشمنان هلاك بود
اَلَمى سخت دردناك بود
تا نباشد ضرورتى ناچار
خويشتن را زبون خصم مدار
۱۶۱.طاعَةُ اللّهِ غَنيمَةٌ .
همتى كان بلند مقدار است
طاعت خلق پيش او دارست
طاعت كس مبر زخلق جهان
طاعة اللّه را غنيمت دان
۱۶۲.طُوبى لِمَنْ لا أهْلَ لَهُ .
اى خوش آن كس كه نيست فرزندش
يا زن و زور و خويش و پيوندش
از تعلق بسى به جان آيى
گر مجرد شوى، بياسايى
[باب] الظاء