نظم نثر اللئالي - صفحه 307

۱۶۳.ظُلْمُ المَرْءِ يُصْرِعُهُ .

سخت رويى كه ظلم عادت كرد
پشت بر دولت و سعادت كرد

ظالمى را كه ظلم عادت و خوست
عاقبت ظلم او كشنده اوست

۱۶۴.ظُلْمُ المُلُوكِ أوْلى مِنْ ذَلالِ الرَّعِيَّةِ .

از رعيت فروتنى بايد
شاه اگر سركشى كند شايد

هر رعيت كه سركشد بر شاه
ظلمِ شَهْ بر رعيت است براه

۱۶۵.ظَلامَةُ المَظْلُومِ لاتَضيعُ .

ظالمى را كه ظلم گشتِ رسوم
غافل است از تظلم مظلوم

بى خبر زانكه با خبر باشد
آهِ مظلوم كارگر باشد

۱۶۶.ظُلْمُ الظَّالِم يَقُودُهُ إلَى الهَلاكِ .

نفس بد چو ظلم ناك شود
آخر از ظلم خود هلاك شود

ظالم از ظلم چون ندارد باك
بَرَدش ظلم بسته سوى هلاك

۱۶۷.ظَمَأُ المالِ أشَدُّ مِنْ ظَمإ المآءِ .

حرص بر مال رنج استسقاست
كه ازو تشنگى نرفت و نخواست

تشنه گر سير مى شود از آب
تشنه مال كى شود سيراب

۱۶۸.ظِلُّ عُمُرِ الظَّالِم قَصيرٌ .

ظلم اگر چه دراز دست بود
آخر الامر خوار و پست بود

شود از آفتاب عدل اله
سايه عمر ظالمان كوتاه

۱۶۹.ظِلُّ السُّلطانِ كَظِلِّ اللّهِ .

بر ديارى كه نيست سايه شاه
زان ديار اى پسر حضور مخواه

ظل سلطان چو ظل سبحان است
سبب امن جمله خلقان است

۱۷۰.ظُلْمَةُ الظَّالِمِ تَظْلُمُ الإيمانَ .

صفحه از 327