نظم نثر اللئالي - صفحه 308

ظلمت ظالم و جلوه ايمان
جمع كردن به يكديگر نتوان

زانكه ظالم به ظلم چون كوشيد
روى ايمان خويشتن پوشيد

۱۷۱.ظِلُّ الْكَريمِ فَسيحٌ .

اهل بخلند كوته انديشان
هم كريمان و سايه ايشان

سخنى هست و آن صحيح بود
سايه مكرمت فسيح بود

۱۷۲.ظِلُّ الأعْوَجِ ۱ أعْوَجُ .

دل زكج خو مدام بخراشد
سايه كج هميشه كج باشد

خاطر از خوى راست شد خوشنود
سايه راست، راست خواهد بود

[باب] العين

۱۷۳.عِشْ قَنِعاً كُنْ ۲ مَلِكاً .

گر به قاف قناعت آرى روى
عين عزت تو را شود دلجوى

از طمع شد گدا، طبيعتِ مرد
پادشاه است اگر قناعت كرد

۱۷۴.عَيْبُ الكَلامِ تَطْويلُهُ .

در مجالس مشو دراز نفس
عيبِ گفتن دراز آمد و بس

تا نگويند از قريب و بعيد
مغز ما برد و حلق خود بدريد

۱۷۵.وَمِنْ نَصائِحِه: عاقِبَةُ الظُّلْمِ وَخيمَةٌ .

ظلم بر كس روا مدار و مدار
خويشتن را سزاى دوزخ و نار

دوزخ ظالمان اليم بود
ظلم را عاقبت وخيم بود

۱۷۶.عُلُوُّ الهِمِّةِ مِنَ الإيمانِ .

هر كه را همت بلند بود
ارجمن روى و ارجمند بود

با خدا باش ونى به اين و به آن
همت عالى است از ايمان

1.«س» و «كو»: أعْرَجِ.

2.«س»: تَكُنْ.

صفحه از 327