ظلمت ظالم و جلوه ايمان
جمع كردن به يكديگر نتوان
زانكه ظالم به ظلم چون كوشيد
روى ايمان خويشتن پوشيد
۱۷۱.ظِلُّ الْكَريمِ فَسيحٌ .
اهل بخلند كوته انديشان
هم كريمان و سايه ايشان
سخنى هست و آن صحيح بود
سايه مكرمت فسيح بود
۱۷۲.ظِلُّ الأعْوَجِ ۱ أعْوَجُ .
دل زكج خو مدام بخراشد
سايه كج هميشه كج باشد
خاطر از خوى راست شد خوشنود
سايه راست، راست خواهد بود
[باب] العين
۱۷۳.عِشْ قَنِعاً كُنْ ۲ مَلِكاً .
گر به قاف قناعت آرى روى
عين عزت تو را شود دلجوى
از طمع شد گدا، طبيعتِ مرد
پادشاه است اگر قناعت كرد
۱۷۴.عَيْبُ الكَلامِ تَطْويلُهُ .
در مجالس مشو دراز نفس
عيبِ گفتن دراز آمد و بس
تا نگويند از قريب و بعيد
مغز ما برد و حلق خود بدريد
۱۷۵.وَمِنْ نَصائِحِه: عاقِبَةُ الظُّلْمِ وَخيمَةٌ .
ظلم بر كس روا مدار و مدار
خويشتن را سزاى دوزخ و نار
دوزخ ظالمان اليم بود
ظلم را عاقبت وخيم بود
۱۷۶.عُلُوُّ الهِمِّةِ مِنَ الإيمانِ .
هر كه را همت بلند بود
ارجمن روى و ارجمند بود
با خدا باش ونى به اين و به آن
همت عالى است از ايمان