نظم نثر اللئالي - صفحه 312

۱۹۶.فازَ مَنْ سَلِمَ شَرَّ ۱ نَفْسِهِ .

هر كه از نفس خويش سالم ماند
نقش هاى سلامتش واخواند

يافت بر شرّ نفس، فيروزى
گشت خير و سلامتش روزى

۱۹۷.فَكاكُ المَرْءِ في صِدْقِهِ ۲ .

هر كه در صدق هست ثابت راى
از تشاويش رسته شد همه جاى

غم كه از صدق دم زند شادى است
صدق يوسف نشان آزادى است

۱۹۸.في كُلِّ قَلْبٍ شُغُلٌ .

هست شغلى فتاده در هر حال
كه به هر جاى مى شود مايل

چون تو دل را همى كنى مشغول
با خدا باش تا شوى مقبول

۱۹۹.فَسَدَتْ ۳ نِعْمَةُ مَنْ كَفَرَها .

هر كه كفران نعمت حق كرد
نعمتش روى در فساد آورد

هست نقصان نعمت از كفران
شكر نعمت مزيد نعمت دان

۲۰۰.فَضْلُ العاقِلِ عَلَى الجاهِلِ كَفَضْلِ البَدْرِ عَلَى السُّها .

تا توانى ز جاهلان بگريز
خود به فتراك عاقلان آويز

جاهل ار، خود سها شود به مقام
نور ندهد به پيش ماه تمام

۲۰۱.فُرْقَةُ الإخْوانِ مُحْرِقَةُ الجَنانِ .

يارِ جانى زجان عزيزتر است
فرقتش حرقت دل و جگر است

يار جانى اگر به دست آيد
جاش در جان اگر كنى شايد

[باب] القاف

1.«س»: عَنْ ؛ «كو»: مِنْ.

2.«س»: في الصِّدْقِ.

3.«كو»: نَفِدَتْ.

صفحه از 327