نظم نثر اللئالي - صفحه 313

۲۰۲.قَوْلُ المَرْءِ يُخْبِرُ عَمّا في قَلْبِهِ .

گر موافق بُوَد دلت به زبان
گوش صدقى توان نهاد بر آن

به زبان هر چه مرد بد گويد
قول او از دلش خبر گويد

۲۰۳.قُوْلُ الحَقِّ مِن الدِّينِ .

قول و فعلت اگر قبول خداست
همه كارت خداى آرد راست

در قبول خداى تحسين است
كه قبول خداى از دين است

۲۰۴.قُوَّةُ القَلْبِ مِنْ صِحَّةِ الإيمانِ .

هر كه ايمان او درست بود
دل او كى زشرك سست بود

خود صحيح است از شه مردان
قوّةُ القلب صحةُ الايمان

۲۰۵.قاتِلُ الحَريصِ حِرْصُهُ .

حرص رنجى حريص كُش باشد
همه شرينى اش تُرش باشد

حرص، آخر حريص را بكُشد
نيست معلوم تا كجا بكِشد

۲۰۶.قَدِّرِ العَمَلَ تَنْجُ مِنَ الذَّلَلِ ۱ .

در عمل تا چه منزلت دارى
به همان رسته گردى از خوارى

اى فتاده زجرم در پستى
عمل نيك كن كه وارستى

۲۰۷.قَرينُ المَرْءِ دَليلُ دينِهِ .

همنشين نكو به دست آور
با بدان روزگار خويش مَبَر

همنشينت دليل دين باشد
بد بود گر نه اين چنين باشد

۲۰۸.قِيمَةُ المَرْءِ ما يُحْسِنُهُ .

نيكويى اى مرد نيكوكار
تا كه با خلق، چيست در مقدار؟

قيمتش را به قدر آن دانند
حرف از دفترش همان خوانند

۲۰۹.قُرْبُ الأشْرارِ مُضِرّةٌ .

1.«كو»: صَحِّحْ مِنَ الزَلَلِ.

صفحه از 327