نظم نثر اللئالي - صفحه 317

۲۲۹.لَيْسَ الشُّهْرَةُ مِنَ الرُّعُونَةِ ۱ .

گر تواضع كنى شوى مشهور
به تكبّر شوى ز دل ها دور

هيچ دولت ز دينى و دُنيى
به تكبّر نه بود و خودبينى

۲۳۰.لِكُلِّ عَداوَةٍ مَصْلَحَةٌ إلاّ عَداوَةُ الحَسَدِ .

دشمنى هاى خلق را جهتى است
هر عداوت ز بهر مصلحتى است

بجُز از خصمى حسود عنود
كز جهان نيست باد ذات حسود!

۲۳۱.لَوْ يَرَى العَبْدُ الأجَلَ وَمُرُورَهُ لاَءبْغَضَ الأمَلَ وَغُرُورَهُ ۲ .

اين چنين كز پى امل اجل است
اين چه مغرورى است كز امل است

مرد اگر واقف اجل باشد
بى گمان دشمن امل باشد

[باب] اثر

۲۳۲.مَنْ كَثُرَ كَلامُهُ كَثُرَ مَلامُهُ ۳ .

در مجالس سخن مگو بسيار
سخنِ پُرْ ملامت آرد بار

خواهى ار خالى از خطا باشى
كم سخن باش هر كجا باشى

۲۳۳.مَنْ عَلَتْ هِمَّتُهُ طالَ هَمُّهُ ۴ .

هر كه او عالى الهِمَمْ باشد
خاطر او دراز غم باشد

مرد همّت به غم بود دمساز
مرد همّت به همّ بود انباز

۲۳۴.مَشْرَبُ العَذْبِ مُزدَحَمٌ .

گر تو خوش نطق باشى و خوشگوى
همه كس را بود به سوى تو روى

چشمه اى كاب خوش درو باشد
مردمان را بر او غلو باشد

1.«خ»: لِلرُّعُونَةِ.

2.«س»: لَوْ رَأىَ العَبْدُ الأجَلَ ومُرُورَهُ يُقَصِّرُ الأمَلَ وَغُرُورَهُ.

3.«س» و «كو»: مَلالُهُ.

4.«كو»: هُمُومُهُ.

صفحه از 327