نظم نثر اللئالي - صفحه 318

۲۳۵.مَجْلِسُ العِلْمِ رَوْضَةُ الجَنَّةِ .

هر كه در علم بگذراند روز
بر مراد جهان بود پيروز

علم از آتشت بود جنّت
مجلس العلم روضة الجنّة

۲۳۶.مَهْلكَةُ المَرْءِ حِدَّةُ طَبْعِهِ .

تا توان طبع با سلامت دار
نيست نفس سليم را آزار

مرد از تندى طبيعت خويش
خويشتن را هلاكت آرد پيش

۲۳۷.مُصاحَبَةُ الأشْرارِ رُكُوبُ البَحْرِ .

بيم جان است صحبت اشرار
همچو كشتى و موج دريا بار

منشين با بدان و شريران
بشنو پند نيك تدبيران

۲۳۸.وَمِنْ نَصائِحِه: ما نَدَمَ مَنْ سَكَتَ .

صد ندم هست در سخنرانى
نيست در خامشى پشيمانى

جهد كم كن به گفتن بسيار
تا پشيمان نگردى آخر كار

۲۳۹.مَجْلِسُ الكِرامِ حُصُونُ الكَلامِ .

مجلسى را كه حاضرند كرام
در امانت بود حصون كلام

چون خيانت درون نمى آيد
سخن از وى برون نمى آيد

۲۴۰.مَنْقَبَةُ المَرْء تَحْتَ لِسانِهِ .

صفت مرد هست زير زبان
بد و نيك آنچه گفت هست چنان

گفتِ نيكو، زنيك مردى اوست
گفت بد احمقى و سردى اوست

۲۴۱.مُجالَسَةُ الأحْداثِ مَفْسَدَةُ الدّينِ .

مجلسى را كه ناحقى شنوى
حق همان است كاندر او نروى

در مقامى كه ناحق است سُخن
آفت دين است حذر مى كن

صفحه از 327