۲۳۵.مَجْلِسُ العِلْمِ رَوْضَةُ الجَنَّةِ .
هر كه در علم بگذراند روز
بر مراد جهان بود پيروز
علم از آتشت بود جنّت
مجلس العلم روضة الجنّة
۲۳۶.مَهْلكَةُ المَرْءِ حِدَّةُ طَبْعِهِ .
تا توان طبع با سلامت دار
نيست نفس سليم را آزار
مرد از تندى طبيعت خويش
خويشتن را هلاكت آرد پيش
۲۳۷.مُصاحَبَةُ الأشْرارِ رُكُوبُ البَحْرِ .
بيم جان است صحبت اشرار
همچو كشتى و موج دريا بار
منشين با بدان و شريران
بشنو پند نيك تدبيران
۲۳۸.وَمِنْ نَصائِحِه: ما نَدَمَ مَنْ سَكَتَ .
صد ندم هست در سخنرانى
نيست در خامشى پشيمانى
جهد كم كن به گفتن بسيار
تا پشيمان نگردى آخر كار
۲۳۹.مَجْلِسُ الكِرامِ حُصُونُ الكَلامِ .
مجلسى را كه حاضرند كرام
در امانت بود حصون كلام
چون خيانت درون نمى آيد
سخن از وى برون نمى آيد
۲۴۰.مَنْقَبَةُ المَرْء تَحْتَ لِسانِهِ .
صفت مرد هست زير زبان
بد و نيك آنچه گفت هست چنان
گفتِ نيكو، زنيك مردى اوست
گفت بد احمقى و سردى اوست
۲۴۱.مُجالَسَةُ الأحْداثِ مَفْسَدَةُ الدّينِ .
مجلسى را كه ناحقى شنوى
حق همان است كاندر او نروى
در مقامى كه ناحق است سُخن
آفت دين است حذر مى كن