نظم نثر اللئالي - صفحه 322

۲۶۱.وَيْلٌ لِمَنْ وَتَرَ الأحْرارَ .

فيض رحمت همه جماعت راست
رحمت آيه سوى جماعت راست

واى برآنك دوستداران را
كرد از هم جداىْ ياران را

[باب] اااء

۲۶۲.هُمُومُ المَرْءِ بِقَدْرِ هِمَّتِهِ .

بَر سايلان درگه دولت
غم هر كس به قدر همت اوست

تا چه مقدار هست همت مرد
هم غمش آن قدر ببايد خَورد

۲۶۳.هَيْهاتَ مِنْ نَصيحَةِ العَدُوِّ .

زينهار از نصيحت دشمن
شنو از وى شنو نصيحت مَن

هر نصيحت كه دشمن آغازد
ره نمايد به چاه اندازد

۲۶۴.هَمُّ السَّعيد آخِرَتُه وَهَمُّ الشَّقِيِّ دُنْياهُ .

كار دنيا مدان بجز بازى
كوش تا كار آخرت سازى

سعدا را بود غم عقبى
اشقيا را بود غم دُنيا

۲۶۵.هَلاكُ المَرْءِ في العُجْبِ .

آفت مرد عجب و خودبينى است
راحت اندر طريق مسكينى است

مرد كز عُجب كبرناك شود
هم در آن عجب خود هلاك شود

۲۶۶.هَرْبُكَ مِنْ نَفْسِكَ أنْفَعُ مِنْ هَرْبِكَ مِنَ الأسَدِ .

نفس بر آدمى بلاى بد است
مار شوم است و اژدهاى بد است

گر تو از نفس خود شوى ترسان
به كه از شير شرزه و غرّان

۲۶۷.هامَةُ المَرْءِ هِمَّتُهُ .

همت مرد پايه مرد است
هر كه را نيست ناجوانمرد است

همتت را اگر علوّ و علاست
از خدا جز خدا نشايد خواست

صفحه از 327