هجرت كردن از سرزمين گنهكاران - صفحه 559

۰.21099.الإمامُ الباقرُ عليه السلام : لا تُطِيعوا أهلَ الفِسقِ مِن المُلوكِ ، فإن خِفتُموهُم أن يَفتِنوكُم على دِينِكُم فإنّ أرضِي واسِعَةٌ ، و هُو يقولُ : «فيمَ كُنْتُم قالُوا كُنّا مُسْتَضْعَفِينَ في الأرْضِ» فقالَ : «أ لَمْ تَكُنْ أرْضُ اللّه ِ واسِعَةً فتُهاجِروا فِيها» . ۱

۰.21100.الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : إذا عُصِيَ اللّه ُ في أرضٍ أنتَ فيها فاخرُجْ مِنها إلى غَيرِها . ۲

التّفسير:

قوله تعالى : «إنّ الَّذِينَ تَوَفّاهُمُ المَلائكةُ ظالِمِي أنْفُسِهِم» لفظ «تَوفّاهُم» صيغة ماض أو صيغة مستقبل ، و الأصل تتوفّاهم حذفت إحدَى التاءين من اللفظ تخفيفا ، نظير قوله تعالى : «الّذِينَ تَتَوَفّاهُم المَلائكةُ ظالِمِي أنْفُسِهِم فألْقَوا السَّلَمَ ما كُنّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ» . ۳
و المراد بالظلم ـ كما تؤيّده الآية النظيرة ـ هو ظلمهم لأنفسهم بالإعراض عن دين اللّه و ترك إقامة شعائره من جهة الوقوع في بلاد الشرك و التوسّط بين الكافرين ؛ حيث لا وسيلة يتوسّل بها إلى تعلّم معارف الدين ، و القيام بما تندب إليه من وظائف العبوديّة ، و هذا هو الذي يدلّ عليه السياق في قوله : «قالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنّا مُسْتَضْعَفينَ في الأرضِ...» إلى آخر الآيات الثلاث .
و قد فسّر اللّه سبحانه الظالمين ـ إذا اُطلق ـ في قوله : «لَعْنَةُ اللّه ِ علَى الظّالمينَ * الّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبيلِ اللّه ِ و يَبْغُونَها عِوَجا» . ۴
و محصّل الآيتين تفسير الظلم بالإعراض عن دين اللّه و طلبه عوجا و محرّفا ، و ينطبق على ما يظهر من الآية التي نحن فيها . قوله تعالى : «قالُوا فِيمَ كُنْتُم» أي في ما ذا كنتم من الدين ، و كلمة «مَ» هي ما الاستفهاميّة حذفت عنها الألف تخفيفا .
و في الآية دلالة في الجملة على ما تسمّيه الأخبار بسؤال القبر ، و هو سؤال الملائكة عن دين الميّت بعد حلول الموت ، كما يدلّ عليه أيضا قوله تعالى : «الّذِينَ تَتَوَفّاهُمُ المَلائكَةُ ظالِمِي أنْفُسِهِم فألْقَوا السَّلَمَ ما كُنّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ بَلى إنّ اللّه َ عَليمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلونَ * فادْخُلوا أبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فيها فلَبِئْسَ مَثْوَى المُتَكبِّرِينَ * و قِيلَ لِلّذِينَ اتَّقَوا ما ذا أنْزَلَ رَبُّكُم قالُوا خَيْرا ...»۵ الآيات .
قوله تعالى : «قالُوا كُنّا مُسْتَضْعَفينَ في الأرضِ قالوا أ لَمْ تَكُنْ أرْضُ اللّه ِ واسِعَةً فتُهاجِروا فِيها» كان سؤال الملائكة «فيمَ كُنْتُم» سؤالاً عن الحال الذي كانوا يعيشون فيه من الدين ، و لم يكن هؤلاء المسؤولون على حال يعتدّ به من جهة الدين ، فأجابوا بوضع السبب موضع المسبّب و هو أ نّهم كانوا يعيشون في أرض لا يتمكّنون فيها من التلبّس بالدين ؛ لكون أهل الأرض مشركين أقوياء فاستضعفوهم ، فحالوا بينهم و بين الأخذ بشرائع الدين و العمل بها . ۶
قوله تعالى : «يا عِبادِيَ الّذِينَ آمَنوا إنَّ أرْضِي واسِعَةً فإيّايَ فاعبُدونِ» توجيه للخطاب إلَى المؤمنين الذين وقعوا في أرض الكفر لا يقدرون علَى التظاهر بالدين الحقّ و الاستنان بسنّته ، و يدلّ على ذلك ذيل الآية .
و قوله : «إنّ أرْضِي واسِعَةٌ» الذي يظهر من السياق أنّ المراد بالأرض هذه الأرض التي نعيش عليها ، و إضافتها إلى ضمير التكلّم للإشارة إلى أنّ جميع الأرض لا فرق عنده في أن يعبد في أيّ قطعة منها كانت . و وسعة الأرض كناية عن أنّه إن امتنع في ناحية من نواحيها أخذ الدين الحقّ و العمل به فهناك نواحٍ غيرها لا يمتنع فيها ذلك ، فعبادته تعالى وحده ليست بممتنعة على أيّ حال.
و قوله : «فإيّايَ فاعْبُدونِ» الفاء الاُولى للتفريع على سعة الأرض ؛ أي إذا كان كذلك فاعبدوني وحدي ، و الفاء الثانية فاء الجزاء للشرط المحذوف المدلول عليه بالكلام . و الظاهر أنّ تقديم «إيّايَ» لإفادة الحصر ، فيكون قصر قلب ، و المعنى لا تعبدوا غيري بل اعبدوني ، و قوله : «فاعبُدونِ» قائم مقام الجزاء .
و محصّل المعنى : أنّ أرضي واسعة إن امتنع عليكم عبادتي في ناحية منها ، تسعكم لعبادتي اُخرى منها فإذا كان كذلك فاعبدوني وحدي و لا تعبدوا غيري ، فإن لم يمكنكم عبادتي في قطعة منها فهاجروا إلى غيرها و اعبدوني وحدي فيها . ۷

۰.21099.امام باقر عليه السلام فرمود : [يعنى] از زمام داران فاسق اطاعت نكنيد و اگر بيم آن داشتيد كه شما را از دينتان به دَر برند [بدانيد كه ]زمين من فراخ است . و او مى فرمايد: «در چه وضعى بوديد؟ گويند: ما در زمين مستضعف بوديم» . پس فرمايد: «مگر زمين خدا فراخ نبود تا در آن مهاجرت كنيد».

۰.21100.امام صادق عليه السلام فرمود : هرگاه در سرزمينى كه تو در آن به سر مى برى خداوند نافرمانى شد، از آنجا به جاى ديگر كوچ كن.

تفسير:

آيه «ان الذين توفّاهم الملائكة ظالمى انفسهم»، واژه «توفّاهم» صيغه ماضى يا صيغه مضارع است و در اصل «تتوفّاهم» بوده كه يكى از دو حرف تاى آن به جهت تخفيف در كلام حذف شده است، مانند آيه «الّذين تتوفّاهم الملائكة ظالمى انفسهم فالقوا السلم ما كنّا نعمل من سوء». مراد از ظلم ـ همان گونه كه آيه مشابهش تأييد مى كند ـ ستم كردن آنان به خودشان به واسطه روي گرداندن از دين خدا و فرو گذاشتن شعائر الهى است به سبب قرار گرفتن در سرزمين شرك و واقع شدن در ميان كافران و محيط كفر؛ چرا كه در چنين محيطى امكاناتى براى آموختن معارف و تعاليم دين و پرداختن به وظايف و تكاليف عبادى فراهم نيست. سياق آيات «قالوا فيم كنتم قالوا كنّا مستضعفين فى الارض...» تا آخر هر سه آيه، دلالت بر همين معنا دارد.
خداوند سبحان مفهوم ظالمين را ـ هرگاه به طور مطلق در نظر گرفته شود ـ در اين آيه توضيح مى دهد: «لعنة اللّه على الظالمين. الّذين يصدّون عن سبيل اللّه و يبغونها عوجاً ؛ لعنت خدا بر ستمگران، كسانى را از راه خدا باز مى دارند و آن را كج مى خواهند».
حاصل اين دو آيه اين است كه ظلم را به اعراض از دينِ خدا و جستجوى دينى تحريف شده تفسير مى كند و اين معنا با مفهومى كه از آيه مورد بحث ما پيداست انطباق دارد. جمله «قالوا فيمَ كنتم»: يعنى در چه دينى بوديد. واژه «مَ» همان «ما»ى استفهاميه است كه الف آن براى تخفيف، حذف شده است.
در اين آيه، دلالتى اجمالى بر آن چيزى است كه در لسان اخبار و احاديث از آن به نام سؤال قبر ياد شده است. يعنى پرسش فرشتگان از اين شخص پس از مرگ او. اين آيه هم بر همين معنا دلالت دارد: «الّذين تتوفّاهم الملائكة ظالمى انفسهم فالقوا السلم ما كنّا نعمل من سوء بلى انّ اللّه عليم بما كنتم تعملون. فادخلوا ابواب جهنّم خالدين فيها فلبئس مثوى المتكبّرين. و قيل للذين اتّقوا ما ذا انزل ربّكم قالوا خيراً... ؛ همانان كه فرشتگان جانشان را مى گيرند در حالى كه بر خود ستمكار بوده اند. پس، از درِ تسليم درمى آيند [و مى گويند:] ما هيچ كار بدى نكرديم. آرى، خدا به آنچه مى كرديد داناست. پس ، از درهاى جهنم وارد شويد و در آن هميشه بمانيد، و حقا كه چه بد است جايگاه متكبران و به كسانى كه تقوا پيشه كرده اند، گفته شود: پروردگارتان چه نازل كرد؟ مى گويند: خير ...» .
جمله «قالوا كنّا مستضعفين فى الارض قالوا الم تكن ارض اللّه واسعة فتهاجروا فيها»، اين سؤال فرشتگان كه: «فيم كنتم» سؤال از وضعيت دينى است كه در زندگى داشته اند و چون از نظر دينى وضعيت در خور اعتنا و مطلوبى نداشته اند، در پاسخ به جاى مسبب، سخن از سبب به ميان مى آورند و مى گويند كه در سرزمينى زندگى مى كردند كه نمى توانستند به دين چنگ زنند؛ زيرا مردم آن سرزمين مشركانى نيرومند بودند و آنان را در ضعف نگه داشتند و نگذاشتند تا ايشان شرايع و احكام دين را بياموزند و به آنها عمل كنند.
جمله «يا عبادى الذين آمنوا انّ ارضى واسعة فايّاى فاعبدون ؛ اى بندگان مؤمن من! زمين من گسترده است پس تنها مرا بپرستيد»، در اين آيه، خداوند خطاب را متوجّه مؤمنانى فرموده است كه در كافرستان قرار گرفته اند و نمى توانند آشكارا دم از دين حق بزنند و به احكام و قوانين آن عمل كنند. دليل بر اين نكته، دنباله آيه است. جمله «انّ ارضى واسعة»، از سياق اين جمله بر مى آيد كه مراد از «ارض» همين كره زمينى است كه در آن به سر مى بريم و اضافه كردن آن به ضمير متكلّم (ارضى) براى اشاره كردن به اين مطلب است كه تمام كره زمين از آنِ خداست و براى خدا فرقى نمى كند كه در چه نقطه اى از آن عبادت شود. و فراخى زمين كنايه از اين است كه اگر در ناحيه اى از نواحى آن فراگرفتن دين حق و به كار بستن آن ممكن نشد، مناطق و نواحى ديگرى هستند كه اين كار در آنها شدنى است. پس عبادت خداى يگانه به هر حال ، غير ممكن و ناشدنى نيست.
جمله «فايّاى فاعبدون»، حرف «فاء» در «فايّاى» براى تفريع عبادت خدا بر وسعت و فراخى زمين است ؛ يعنى حال كه زمين خداوند پهناور و فراخ است، پس تنها مرا بپرستيد. «فاى» دوم [فاعبدون] فاى جزاست براى شرط محذوف كه كلام بر آن دلالت دارد.
چنين پيداست كه مقدّم داشتن «فايّاى» براى افاده حصر است و بنا بر اين، به اصطلاح قصر قلب مى باشد و معناى جمله اين است كه : غير مرا نپرستيد، بلكه مرا عبادت كنيد. جمله «فاعبدون» به جاى جزا نشسته است.
خلاصه اينكه معناى آيه اين است: زمين من فراخ و پهناور است و اگر پرستش من در منطقه و نقطه اى از آن برايتان غير ممكن شد، مناطق ديگرى وجود دارد كه در آنها مى توانيد مرا عبادت كنيد. حال كه چنين است، پس تنها مرا بپرستيد و جز مرا پرستش نكنيد. پس اگر در بخشى از آن امكان عبادت و پرستش من براى شما نبود به بخش هاى ديگر آن كوچ و مهاجرت كنيد و در آن جاها فقط مرا بپرستيد.

1.تفسير القمّي : ۲ / ۱۵۱.

2.مجمع البيان : ۸ / ۴۵۵.

3.النحل : ۲۸.

4.الأعراف : ۴۴ ، ۴۵ ، هود : ۱۸ ، ۱۹.

5.النحل : ۲۸ ـ ۳۰.

6.الميزان في تفسير القرآن : ۵ / ۴۸.

7.الميزان في تفسير القرآن : ۱۶ / ۱۴۴ .

صفحه از 559