چيره شد و در خون او كوشيد و او را از ميان به دو نيم كرده ، در بازار [سمرقند ]آويخت و بر اموال و خدمتكاران او چنگ انداخت و داستانش بر سر زبان ها افتاد و از آنان ، كسى بر جا نماند . ۱ كشته شدن او ، به سال 492 بود . ۲
و البته چند نكته متفاوتى را كه نجم الدين عمر بن محمد نَسَفى (م537ق) درباره وى آورده است ، نمى توان نا ديده گرفت ، آن جا كه او را در زمره علما و محدّثان سمرقند بر مى شمارد و مى گويد :
سيد اجل ، ذوالفخرين ، ابوالرضا اطهر بن محمّد . . . در روز چهارم رمضان سال 492 به شهادت رسيد و در مقبره «جاكرديزه» دفن شد . محمّد بن عمر نَسَفى برايم از او روايت كرد و آن حديث را ابو الرضا در نيشابور ، از حافظ ابوبكر محمّد بن اسماعيل تفليسى سَماع نموده بود ، و او از . . . . ۳
درباره نسبت كتاب به مصنّف
تا كنون در هيچ يك از فهرست ها ، فهرست نامه ها ، كتابشناسى ها
1.اين عبارت عبدالغافر (لم يَبْقَ مِنهم نافخُ نارٍ) ، جمله فخر رازى را درباره پدرش (انقرضَ عَقِبُه) به ياد ما مى آوَرَد (ر .ك : الشجرة المباركة ، ص۱۷۴) .
2.المنتخب من السياق ، ص۱۶۶ ؛ و عيناً در : تاريخ الإسلام ، ج۳۴ ، ص۱۱۸ ؛ و با اندكى اختلاف ، در : الوافى بالوفيات ، ج۹ ، ص۲۸۹ .
شايان ذكر است كه نقل صَفَدى درباره او ، تا حدّى متفاوت با گزارش عبدالغافر و ذهبى است . همچنين اين امكان اندك وجود دارد كه پاره اى عبارات مربوط به «سماع» و «تصنيف» ، وصف پدر وى باشد كه محقّقان اين كتاب ها در تقطيع جملات و نشانه گذارى متن ، آنها را با اوصاف وى درآميخته اند .
3.القند في ذكر علماء سمرقند ، ص۹۲ (ش۱۱۰) . عبارت اين منبع (ذوالفخر ابن أبى الرضا) ، ظاهراً تصحيفى از جانب ناسخ يا سهوى از محقق محترم باشد .