ستايش - صفحه 438

۰.18694.عنه صلى الله عليه و آله : إذا اُثنيَ علَيكَ في وَجهِكَ فَقُل : اللّهُمّ اجعَلْني خَيرا ممّا يَظُنّونَ ، و اغفِرْ لي ما لا يَعلَمونَ ، و لا تُؤاخِذْني بما يَقولونَ . ۱

۰.18695.الإمامُ عليٌّ عليه السلام : إنّ مِن حَقِّ مَن عَظُمَ جَلالُ اللّه ِ سبحانَهُ في نَفسِهِ و جَلَّ مَوضِعُهُ مِن قَلبِهِ أن يَصغُرَ عِندَهُ ـ لعِظَمِ ذلكَ ـ كُلُّ ما سِواهُ ...
و إنّ مِن أسخَفِ حالاتِ الوُلاةِ عِندَ صالحِ النّاسِ أن يُظَنَّ بِهِم حُبُّ الفَخرِ ، و يُوضَعَ أمرُهُم علَى الكِبرِ ، و قَد كَرِهتُ أن يكونَ جالَ في ظنِّكُم أنّي اُحِبُّ الإطراءَ و استِماعَ الثَّناءِ ، و لَستُ ـ بحَمدِ اللّه ِ ـ كذلكَ . و لَو كُنتُ اُحِبُّ أن يقالَ ذلكَ لَتَرَكتُهُ انحِطاطا للّه ِ سبحانَهُ عن تَناوُلِ ما هُو أحَقُّ بهِ مِن العَظَمَةِ و الكِبرياءِ ، و رُبَّما استَحلى النّاسُ الثَّناءَ بَعدَ البَلاءِ ، فلا تُثنوا علَيَّ بجَميلِ ثَناءٍ لإخراجي نَفسي إلَى اللّه ِ سبحانَهُ و إلَيكُم مِن التَّقيَّةِ (البَقيَّةِ) في حُقوقٍ لَم أفرُغْ مِن أدائها و فَرائضَ لا بُدَّ مِن إمضائها، فلا تُكَلِّموني بما تُكَلَّمُ بهِ الجَبابِرَةُ ، و لا تَتَحَفَّظوا مِنّي بما يُتَحَفَّظُ بهِ عِندَ أهلِ البادِرَةِ ، و لا تُخالِطوني بالمُصانَعَةِ . ۲

۰.18694.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هرگاه در حضورت از تو ستايش شد، بگو: بار خدايا! مرا بهتر از آنچه مى پندارند قرار ده و آنچه را كه [از من] نمى دانند بر من ببخشاى و بدانچه اينان مى گويند،مؤاخذه ام مفرما.

۰.18695.امام على عليه السلام فرمود : كسى كه جلال و شكوه خداوند سبحان در جانش بزرگ باشد و مقام او در دلش با عظمت، موظّف است كه ـ به خاطر عظمت خدا ـ هر چيزى جز او در نظرش كوچك آيد... از پست ترين حالات زمام داران در نزد مردمِ درستكار و شايسته اين است كه گمان شود شيفته خود ستايى هستند و كردارشان به كبر تعبير شود. خوش ندارم حتى در ذهن شما بگذرد كه من ستايش اغراق آميز و شنيدن مدح و ثنا را دوست دارم. من ـ بحمد اللّه ـ چنين نيستم. و اگر هم [به فرض] دوست مى داشتم كه مرا مدح و ثنا گويند، اين ميل را به خاطر خضوع در برابر خداوند پاك كه به عظمت و كبريايى زيبنده تر است، رها مى كردم. ممكن است مردم مدح و ستايش را پس از تحمل رنج و مشقّت [در كارى ]شيرين بيابند. اما شما مرا مدح و ثنا نگوييد؛ زيرا [اين كه مى بينيد خود را به رنج و سختى مى افكنم براى اين است كه ]مى خواهم خود را از مسؤوليت حقوقى كه از جانب خدا و شما بر گردنم هست خارج سازم؛ حقوقى كه هنوز از انجام آنها فراغت نيافته ام و واجبات و وظايفى كه بايد به جا آورم. پس آن گونه كه با زمام داران گردن كش سخن مى گويند، با من سخن مگوييد و محافظه كارى هايى كه در حضور فرمانروايان عصبانى مى شود در حضور من به جا نياوريد و با ظاهرسازى و تملّق با من رفتار ننماييد.

1.تحف العقول : ۱۲.

2.نهج البلاغة : الخطبة ۲۱۶.

صفحه از 447