گریستن (بخش اول) - صفحه 32

۵۶.امام على عليه السلام :من و فاطمه و حسن و حسين، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشسته بوديم كه ايشان رو به ما كرد و گريست . من گفتم : اى پيامبر خدا ! چرا گريه مى كنيد ؟ ...
فرمود : «از ضربتى كه بر فرق تو زده مى شود ، و از چنگى كه فاطمه بر گونه خود مى زند ، و از نيزه اى كه بر ران حسن فرو برده مى شود و شرنگى كه بر او نوشانده مى شود ، و از كشته شدن حسين، گريه مى كنم» .
پس اهل خانه همه گريستند . من گفتم : اى پيامبر خدا ! پروردگارمان ما را فقط براى رنج و بلا آفريده است .

۵۷.الأمالى ، طوسىـ به نقل از ابن عبّاس ـ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در هنگام وفاتش گريست، چندان كه اشك، محاسن او را خيس كرد . گفته شد : اى پيامبر خدا ! چرا! گريه مى كنيد ؟
فرمود : «براى فرزندانم و كارى كه بدترين هاى امّتم ، پس از من با آنها مى كنند، مى گريم . گويا دخترم فاطمه را مى بينم كه پس از من به او ستم شده و فرياد آه پدر ، آه پدرِ او بلند است و هيچ كس از امّتم به يارى اش نمى شتابد» .

۵۸.الأمالى ، صدوقـ به نقل از ابن عبّاس ـ :على عليه السلام به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفت : اى پيامبر خدا! شما عقيل را دوست مى دارى ؟
فرمود : «آرى، به خدا ، دو بار دوستش دارم : يكى براى خودش و يكى براى آن كه ابو طالب دوستش داشت . فرزند او در راه دوستى و محبّت فرزند تو، كشته مى شود ، و ديدگان مؤمنان برايش مى گريند ، و فرشتگان مقرّب بر او درود مى فرستند» .
سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چنان گريست كه اشك هايش بر سينه اش جارى شد . آن گاه
فرمود : «از آنچه پس از من بر سر خاندانم مى آيد، به خدا شِكوه مى كنم» .

صفحه از 49