گریستن (بخش اول) - صفحه 46

۷۹.الأمالى ، مفيدـ به نقل از ابو جهضم ازدى ، از پدرش ، در بيان تبعيد شدن ابو ذر به ربذه به دستور عثمان ـ :و دستور داد كه هيچ كس از مردم ، او را بدرقه نكند . خبر به امير مؤمنان ، على بن ابى طالب عليه السلام رسيد . ايشان چندان گريست كه محاسنش از اشك تر شد . سپس فرمود : «با [يارِ] همراه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين گونه رفتار مى شود ! انّا للّه و إنّا إليه راجعون» .
آن گاه برخاست و حسن و حسين عليهم السلام و عبد اللّه بن عبّاس و فضل و قُثَم و عبيد اللّه نيز با ايشان همراه شدند تا به ابو ذر رسيدند و او را مشايعت كردند . ابو ذر ـ كه خدا او را رحمت كند ـ با ديدن آنها ، مشتاقانه به سويشان شتافت و بر آنان گريست و گفت : پدرم به فداى چهره هايى كه هر گاه آنها را مى بينم ، به ياد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى افتم ، و با ديدنشان بركت ، وجودم را فرا مى گيرد... .
پس ، آن عدّه با او خداحافظى كردند و در حالى كه از فراق او مى گريستند ، باز گشتند .

۸۰.امام باقر عليه السلام :حسن عليه السلام چون هنگام رحلتش فرا رسيد ، گريست . گفته شد : اى پسر پيامبر خدا ! شما چرا گريه مى كنيد، در حالى كه نسبت به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چنان جايگاهى داريد ، و در حقّ شما گفتنى ها گفته است ، و بيست مرتبه پياده به حج رفته ايد ، و سه بار دارايى خود را [ميان خود و تهى دستان و نيازمندان ، به طور برابر ]تقسيم كرده ايد تا جايى كه كفشى داديد و كفشى براى خود نگه داشتيد؟!
فرمود : «براى دو چيز مى گريم : براى وحشت قبر و قيامت ، و جدا شدن از عزيزان و دوستان» .

۸۱.امام على عليه السلامـ در ديوان منسوب به ايشان، در سوگ پيامبر صلى الله عليه و آله ـ :جانم زندانى نفس هاى خويش است
و اى كاش با نفس ها خارج مى شد!
پس از تو در زندگى، خيرى نيست ؛ بلكه
از اين مى گريم كه زندگى ام به درازا كشد .

صفحه از 49