فريفتگي و غفلت - صفحه 371

كلامٌ للغَزاليّ في معنَى الغُرور:

قال أبو حامد : كلّ ما ورد في فضل العلم و ذمّ الجهل فهو دليل على ذمّ الغرور ؛ لأنّ الغرور عبارة عن بعض أنواع الجهل ، إذ الجهل هو أن يعتقد الشيء و يراه على خلاف ما هو به ، و الغرور هو الجهل إلاّ أنّ كلّ جهل ليس بغرور ، بل يستدعي الغرور مغرورا فيه مخصوصا ، و مغرورا به و هو الذي يغرّه ، فمهما كان المجهول المعتقَد شيئا يوافق الهوى ، و كان السبب الموجب للجهل شبهة و مَخِيلة فاسدة يُظنّ أنّها دليل و لا يكون دليلاً ، سمّي الجهل الحاصل به غُرورا .
فالغرور هو سكون النفس إلى ما يوافق الهوى و يميل إليه الطّبع عن شبهة و خدعة من الشيطان ، فمن اعتقد أنّه على خير إمّا فِي العاجل أو في الآجل عن شبهة فاسدة فهو مغرور .
و أكثر الناس يظنّون بأنفسهم الخير وهم مخطئون فيه ، فأكثر الناس إذا مغرورون ، و إن اختلفت أصناف غرورهم و اختلفت درجاتهم ؛ حتّى كان غرور بعضهم أظهر و أشدّ من بعض . ۱

سخنى از ابو حامد غزالى در معناى غرور

ابو حامد غزالى مى نويسد : هر چه درباره ارزش دانش و معرفت و نكوهش جهل و نادانى گفته شده دليل بر نكوهيدگى غرور مى شود؛ زيرا غرور يكى از انواع جهل و نادانى است؛ چون جهل عبارت از اين است كه انسان به چيزى بر خلاف آنچه در عالم واقع هست باور و اعتقاد داشته باشد و غرور نيز همان جهل است منتها هر جهلى غرور نيست، بلكه غرور مستلزم وجود دو چيز است : يكى آنچه انسان فريفته آن مى شود و ديگر عامل فريبنده. بنا بر اين، اگر مجهول مورد اعتقاد و باور ما، چيزى باشد كه با هوس و خواهش نفس سازگار باشد و عامل جهل هم يك شبهه و خيال نادرست باشد و ما گمان كنيم كه آن دليل است حال آن كه در عالم واقع چنين نباشد، جهل ناشى از اين امر غرور نام دارد.
پس، غرور عبارت است از اعتماد و تكيه كردن نفس به آنچه مطابق هوا و هوس باشد و طبع آدمى، به خاطر شبهه افكنى و فريب شيطان، به آن گرايش يابد. با توجه به اين معنا، كسى كه بر اثر يك شبهه نادرست و بى اساس، معتقد باشد كه در دنيا يا در آخرت از خير و خوبى برخوردار است، چنين كسى مغرور و فريب خورده است.
بيشتر مردم خيال مى كنند كه آدمهاى خوبى هستند، در صورتى كه در اين پندار و تصور خود دچار خطا هستند. پس بيشتر مردم مغرور و فريب خورده اند؛ گو اين كه نوع غرور آنها متفاوت است و درجاتشان در اين مورد فرق مى كند و غرور و فريب خوردگى بعضى روشنتر و شديدتر از ديگران مى باشد.

1.المحجّة البيضاء : ۶/۲۹۲.

صفحه از 379