153
نهج الذكر (ع-ف) ج2

در اين موجودات كه ما مشاهده مى كنيم ، يعنى آسمان و زمين و هر آنچه در آسمان و زمين است ، خصوصيتى وجود دارد كه آشكارا از يكتايى خداوندگارشان و وارستگى او از هر عيب و نقصى پرده برمى دارد . بنا بر اين ، خداوندِ پاك را تسبيح مى گويند . آن خصوصيت ، اين است كه اين موجودات ، فى نفسه ، در ذات و صفات و احوال خود ، نيازمند محض و محتاج صِرف به خداوند متعال هستند و همين نيازمندى ، قوى ترين دليل بر وجود كسى است كه اين موجودات به او نياز دارند و بدون او از خود هيچ ندارند و هرگز از او جدا نمى شوند . پس ، هر يك از اين موجودات ، با نياز وجودى خويش و نقصى كه در ذات خود دارد ، از ايجادكننده خود كه وجودش كامل و ذاتش كاستى ندارد ، خبر مى دهد . همچنين با ارتباطى كه با ديگر موجودات دارد و از آنها براى كامل ساختن وجود خويش و رفع نقايص ذاتش كمك مى گيرد ، بيان مى دارد كه او به وجود آورنده اى دارد كه خداوندگار اوست و در هر چيزى تصرّف مى كند و گرداننده كار ، اوست ... .
شايد بگويى : صِرف پرده برداشتن از منزّه بودن ، تسبيح ناميده نمى شود ؛ بلكه زمانى به آن تسبيح مى گويند كه توأم با قصد باشد و قصد كردن هم از توابع حيات است ، در حالى كه اغلب اين موجودات ، فاقد حيات اند ، مانند زمين و آسمان و انواع جمادات . پس چاره اى نيست ، جز آنكه تسبيحگويى آنها را حمل بر مجاز كنيم ؛ يعنى تسبيح آنها عبارت است از : دلالت كردن اين موجودات بر حسب وجودشان ، بر منزّه بودن پروردگارشان.
در پاسخ مى گويم : سخن خداوند متعال ، اين معنا را مى فهماند كه علم در همه موجودات ، با جريان خلقت ، جريان دارد . پس هر موجودى به مقدار بهره اش از وجود ، بهره اى از علم دارد . البتّه لازمه اين مطلب ، آن نيست كه همه موجودات ، از نظر علم ، يكسان باشند يا علم همه آنها از يك جنس و يك نوع باشد يا همه آنچه را كه انسان مى داند ، هر يك از آنها نيز بداند و يا انسان به علمى


نهج الذكر (ع-ف) ج2
152

2 . حقيقى بودن آيات و احاديث تسبيح
جمعى از محقّقان ، ضمن ردّ استبعاد اهل تأويل ، ظاهر مفاد آيات و احاديث مورد بحث را پذيرفته اند ۱ و معتقدند كه همه موجودات ، داراى مرتبه اى از شعور و معرفت اند و همه آنها حقيقتا آفريدگار خود را تسبيح و تحميد مى گويند . علّامه طباطبايى در تفسير آيه مورد اشاره مى گويد :
تسبيح به معناى تنزيه با گفتار كلامى است و حقيقت كلام هم عبارت است از كشف ما فى الضمير با نوعى اشاره و دلالت به آن . منتها انسان چون نتوانست تمام آنچه را كه مى خواهد و در ضمير خويش دارد ، از طريق تكوين بيان كند ، لاجرم به استفاده از الفاظ يعنى اصواتى كه براى دلالت بر معانى وضع شده اند، پناه برد و با آنها ما فى الضمير خود را بيان كرد و بدين ترتيب ، اين شيوه براى تفهيم و تفهّم ، مرسوم شد . البتّه گاه براى بيان برخى مقاصد خود ، از اشاره دست و سر و غيره و همچنين نوشتن يا نصب علامت كمك گرفت.
به طور كلّى ، هر چيزى كه معناى مورد نظرى را بيان كند ، گفتار و كلام است ، و اگر موجودى با وجود خويش اين معنا را برساند ، اين خود ، گفتار و سخن گفتنى از جانب اوست ، هر چند با صوت شنيدنى و لفظ وضع شدنى نباشد . دليل بر اين سخن ، آن است كه قرآن كريم ، كلام و گفتار و امر و نهى و امثال اينها را كه معناى كشف [و بيان] مقاصد دارند ، به خداى متعال نسبت مى دهد ، در صورتى كه اينها از نوع گفتار و كلامى نيستند كه ما انسان ها ـ كه با زبان هاى گوناگون سخن مى گوييم ـ ، با آن آشنا هستيم ؛ امّا خداوند سبحان آنها را گفتار و كلام ناميده است.

1.يكى از اصول مسلّم تفسير قرآن ، اين است كه نمى توان از ظاهر الفاظ آيات آن عدول كرد ، مگر در صورت وجود حكم قطعى بر خلاف آن معناى ظاهر ، يا وجود دليل نقلى معتبر بر عدم اراده آن . بنا بر اين ، تنها با بعيد به نظر رسيدنِ مفاد ظاهرى آيات قرآن ، نمى توان آنها را تأويل كرد .

  • نام منبع :
    نهج الذكر (ع-ف) ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    افقی، رسول؛ شیخی، حمیدرضا
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1387
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 67792
صفحه از 544
پرینت  ارسال به