۱۶۰۶.مجمع البيان :زُهرى مى گويد : هنگامى كه بنى قريظه از پيامبر خدا خواستند كه يك نفر را در باره آنان ، حَكَم قرار دهد . فرمود : «هر يك از ياران مرا كه خود مى خواهيد ، انتخاب كنيد» .
آنها سعد بن مُعاذ را انتخاب كردند . پيامبر خدا هم قبول كرد . بنى قريظه به داورى سعد بن مُعاذ ، تن دادند .
پيامبر خدا ، دستور داد سلاح هاى آنها را گرفتند و در سرا پرده اى نهادند و فرمود تا دست هاى آنها را از پشت ، بستند و به خانه اُسامه بردند . آن گاه ، پيامبر خدا ، در پى سعد بن مُعاذ فرستاد و او را آوردند . سعد حكم كرد كه جنگجويانشان ، كشته و زنان و فرزندانشان ، اسير شوند و اموالشان ، به غنيمت گرفته شود و املاكشان ، به مهاجران داده شود و به انصار ، چيزى داده نشود . به انصار گفت : شما زمين داريد و مهاجران ، زمينى ندارند .
پيامبر خدا ، تكبير گفت و به سعد فرمود : «تو در باره آنها به حكم خداوند عز و جل حكم كردى» .
3 / 5
شب عروسى
۱۶۰۷.كتاب من لا يحضره الفقيهـ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى ـ: هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلامرا به همسرى على عليه السلام درآورد ... ، شب زفاف كه شد ، استر خاكسترى اش را آورد و روانداز مخملى خويش را برپشت آن انداخت و به فاطمه عليهاالسلام فرمود : «سوار شو» و به سلمان ، دستور داد كه افسار آن را بكشد و خود پيامبر صلى الله عليه و آله آن را مى راند . در بين راه ، صداى فرو افتادن چيزى را شنيد . جبرئيل و ميكائيل عليهماالسلام بودند كه هر يك با هفتاد هزار [فرشته] فرود آمدند .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چه باعث شد كه به زمين فرود بياييد ؟».
گفتند : آمده ايم كه فاطمه عليهاالسلام را به خانه شوهرش ببريم . جبرئيل و ميكائيل عليهماالسلامو فرشتگان ، تكبير گفتند و محمّد صلى الله عليه و آله تكبير گفت . از آن شب ، تكبير گفتن در عروسى ها رسم شد .