یاران امام حسین علیه السلام (بخش دوم) - صفحه 23

پيوست .
پس از شهادت عبد اللَّه ، همسرش نيز - كه در كنار جنازه او مى‏گريست - ، به وسيله غلام شمر - كه رُستم نام داشت - ، به خيل شهيدان پيوست .۱
در زيارت‏هاى «رجبيّه»۲ و «ناحيه مقدّسه» آمده است :
السَّلامُ عَلى‏ عَبدِ اللَّهِ بنِ عُمَيرٍ الكَلبِيِّ .
سلام بر عبد اللَّه بن عُمَير كَلْبى !۳

۹۶۰.تاريخ الطبرى- به نقل از ابو مِخنَف -: ابو جناب برايم گفت : از ميان ما، مردى به نام عبد اللَّه بن عُمَير ، از قبيله بنى عُلَيم بود كه ساكن كوفه بود و خانه‏اش ، نزديك چاه جَعْد ، در محلّه قبيله هَمْدان بود. همسرش به نام اُمّ وَهْب دختر عبد ، از قبيله نَمِر بن قاسط نيز با او بود. عبد اللَّه ، گروهى را در نُخَيله ديد كه آماده اعزام به سوى حسين عليه السلام هستند. پرس و جو كرد. به او گفتند: به سوى حسين ، فرزند فاطمه، دختر پيامبر خدا ، اعزام مى‏شوند .
گفت: به خدا سوگند ، بر جهاد با مشركان ، حريص بودم و اكنون ، اميدوارم كه پاداش جهاد با اين افراد كه با فرزند دختر پيامبرشان مى‏جنگند، نزد خدا ، كمتر از پاداشم در جهاد با مشركان نباشد .
پس نزد همسرش رفت و آنچه را شنيده بود ، به او خبر داد و از قصد خود ، آگاهش كرد. زن گفت: درست انديشيده‏اى . خداوند ، تو را به درست‏ترين امور، برساند. به انجام برسان و مرا نيز با خود ، ببر . او شبْ‏هنگام ، همراه همسرش خارج شد تا نزد حسين عليه السلام آمد و در كنارش مانْد تا هنگامى كه عمر بن سعد ، به حسين عليه السلام نزديك شد و تيرى انداخت . مردم نيز تيراندازى كردند . يَسار ، غلام زياد بن ابى سفيان و سالم، غلام عبيد اللَّه بن زياد ، پا به ميدان نهادند و مبارز طلبيدند .
در پاسخ او ، حبيب بن مُظاهر و بُرَير بن خُضَير برخاستند ؛ امّا حسين عليه السلام به آن دو فرمود : «بنشينيد !» .
سپس عبد اللَّه بن عُمَير كَلْبى برخاست و گفت: اى ابا عبد اللَّه! خدايت رحمت كند ! به من اجازه بده . به نبرد هر دو مى‏روم .
حسين عليه السلام - كه او را مردى گندمگون، قدبلند، با دستانى سِتَبر و چهارشانه ديد - ، فرمود:

1.ر . ك : ص ۹۱ ح ۹۶۰ .

2.ر . ك : دانش‏نامه امام حسين عليه السلام : ج ۱۲ ص ۱۱۸ (بخش سيزدهم / فصل دوازدهم / زيارت امام عليه السلام در اوّل رجب) .

3.ر . ك : ص ۹۱۳ ح ۲۱۱۰ (زيارت دوم، به روايت الإقبال) .

صفحه از 58